یادداشت فرزند شهید همت درباره ماجرای سفارت عربستان
یادداشت فرزند شهید همت درباره ماجرای سفارت عربستان
محمد مهدی همت، فرزند شهید همت در یادداشتی به ماجرای حمله به سفارت سعودی پرداخت. متن این یادداشت بدین شرح است: در کوچه ی ما لات بی سر و پایی بود که اثر انگشت اش روی تمام لحظه های بد محله مان بود، با این حال همه رعایت می کردند. تازه واردی اما حماقت ها و لا ابالی گری های مردک را تاب نیاورد و روزی محله از دشنام و فریاد بیدار شد. دست آخر هم پنج انگشت تازه وارد پنج خط روی صورت مردک انداخت.دعوا بد بود، همانطور که هنوز هم هست، اما هنوز آن بعد از ظهر را از هرکه می پرسی دلش خنک شده است. آن شب سفارت عربستان سقوط کرد و در آتش خشم انباشته شده ای سوخت که سالها خودش به آن هیزم می ریخت.حالا سعودی ها نهیب کوچکی از خشم بزرگی که انتظارشان را می کشد دیده اند. ما که سفارتی آتش نزده ایم، شیشه ای نشکسته ایم و از دیواری بالا نرفته ایم، اما از شما چه پنهان دل مان خنک شده است. خنک شده که آن مرد دشداشه سفید پوش حالا دیگر پشت پنجره نمی ایستد و در پناه نیروی انتظامی به تجمع کنندگان بعد از حادثه منا پوزخند نمی زند. دلم به هزار و یک حجت دیگر خنک است. اما شخصا حس می کنم که بسیاری از آنها که این روزها کت و شلوار برند شان را با اتیکت سینه "دیپلماسی" می پوشند، از ترس جنگ است که دنبال مقصر برای معرفی می گردند. توصیه می کنم نگران نباشید، اگر فردا معارضی حماقت کند و سمت خاک ایران بیاید، هستند آنها که به جای "شمع"، "قد" علم کنند. من از دیوار هیچ سفارتی بالا نرفته ام، از هیچ کسی هم حمایت نمی کنم، اما یک موی گندیده همین(به قول سیاسیون) تندرو ها را به رابطه با سعودی ها و اماراتی های تن پرور و وهابی نمی دهم. امید که خشم انباشته در قلبم ذخیره ای برای یوم الحساب باشد، ان شاءالله
محمد مهدی همت، فرزند شهید همت در یادداشتی به ماجرای حمله به سفارت سعودی پرداخت. متن این یادداشت بدین شرح است: در کوچه ی ما لات بی سر و پایی بود که اثر انگشت اش روی تمام لحظه های بد محله مان بود، با این حال همه رعایت می کردند. تازه واردی اما حماقت ها و لا ابالی گری های مردک را تاب نیاورد و روزی محله از دشنام و فریاد بیدار شد. دست آخر هم پنج انگشت تازه وارد پنج خط روی صورت مردک انداخت.دعوا بد بود، همانطور که هنوز هم هست، اما هنوز آن بعد از ظهر را از هرکه می پرسی دلش خنک شده است. آن شب سفارت عربستان سقوط کرد و در آتش خشم انباشته شده ای سوخت که سالها خودش به آن هیزم می ریخت.حالا سعودی ها نهیب کوچکی از خشم بزرگی که انتظارشان را می کشد دیده اند. ما که سفارتی آتش نزده ایم، شیشه ای نشکسته ایم و از دیواری بالا نرفته ایم، اما از شما چه پنهان دل مان خنک شده است. خنک شده که آن مرد دشداشه سفید پوش حالا دیگر پشت پنجره نمی ایستد و در پناه نیروی انتظامی به تجمع کنندگان بعد از حادثه منا پوزخند نمی زند. دلم به هزار و یک حجت دیگر خنک است. اما شخصا حس می کنم که بسیاری از آنها که این روزها کت و شلوار برند شان را با اتیکت سینه "دیپلماسی" می پوشند، از ترس جنگ است که دنبال مقصر برای معرفی می گردند. توصیه می کنم نگران نباشید، اگر فردا معارضی حماقت کند و سمت خاک ایران بیاید، هستند آنها که به جای "شمع"، "قد" علم کنند. من از دیوار هیچ سفارتی بالا نرفته ام، از هیچ کسی هم حمایت نمی کنم، اما یک موی گندیده همین(به قول سیاسیون) تندرو ها را به رابطه با سعودی ها و اماراتی های تن پرور و وهابی نمی دهم. امید که خشم انباشته در قلبم ذخیره ای برای یوم الحساب باشد، ان شاءالله
۱.۹k
۱۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.