و سخت ترین جای داستان ما

و سخت ترین جایِ داستانِ ما
آنجایی بود؛
که دردهایمان را
دانه دانه برایِ دیگرانِ بی دردی گفتیم
که آنها با لبخند
برایِ بارِ هزارم به ما نگاه کنند و
بگویند:
درست میشود...
فقط ندانستیم آن درستی که میگویند
چرا با ما سرِ ناسازگاری دارد و هی نمیشَود.
#فرگل_مشتاقی
دیدگاه ها (۱)

زندگیِ من؛آینده ام؛نبضِ تپنده ی ارامشِ خیالم؛یک توءِ دور افت...

و من شهری ام که با لبخندت یک دست بهاری امبا اخمت پر از گرد و...

گفته بودی بَلدی حال مَرا خوب کنی ،حال ما خوب خرابَست ،به آن ...

تمام مردان این شهر شاعرندباور کن!حالا یکی شعر می‌نویسدیکی نش...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط