در غروب چندمین سال طلوع دردها

در غروب چندمین سال طلوع دردها /
می رسی از راه فانوس دل شبگردها _
بی حضور آبی ات ای تکسوار سبز پوش /
کوفه کوفه بی وفایی دیدم از نامردها _
با توام موعود چشمان غزل بارانیم /
پاک کن از وسعت آیینه هامان گردها _
مثل یک خورشید پاییزی پر از بغض غروب /
نور می پاشی سر دلمرده ها، دلسردها _
تا طلوع روشنای چشمهای ابری أت /
چشم بر هم می گذارم بر عبور دردها

#عباسعلی_بخشی
#انتظارفرج
دیدگاه ها (۳)

افگار توأم تاب و توانی بفرست بیمار غمم قوت جانی بفرستاز نامه...

مثل زلزله ناگهانی نیست ؛تنهاییفقط روزی یک آجر از آدم کم میکن...

کاش عشق آدمها ، شبیه درختهای خرمالو بود که در پائیز برگهایشا...

شبها به چه جان کندنی از نیمه گذشتند / تقویم سراسر شب یلدا شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط