مرگ من روزی فرا خواهد رسید<br>
دربهاری روشن از امواج نور<br>
در زمستانی غبار الود و دور<br>
یا خزانی خالی از فریاد و شور<br>
مرگ من روزی فرا خواهد رسید<br>
روزی از این تلخ و شیرین روز ها<br>
روز پوچی همچو روزان دگر<br>
سایه ی ز امروز ها دیروز ها<br>
دیدگانم همچو دالانهای تار<br>
گونه هایم همچو مر مر های سرد<br>
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود<br>
من تهی خواهم شد از فریاد درد<br>
می خزند ارام روی دفترم<br>
دستهایم فارغ از افسون شعر<br>
یاد می ارم که در دستان من<br>
روزگاری شعله می زد خون شعر<br>
خاک می خواند مرا هر دم به خویش<br>
می رسند از ره که در خاکم نهند<br>
اه شاید عاشقانم نیمه شب<br>
گل بر روی گور غمناکم نهند<br>
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.