فیک عشق وحشی قسمت چهاردهم
خدمتکار ها مشغول چیدمان تزئین بودن
توی کلبه حیاط عمارت رومان توی دفتر کارش مشغول بود و غنچه فنجون قهوه رو گذاشت روی میز داشت به سمت در میرفت
رومان صداش زد غنچه اومد نزدیک و گفت بله ارباب رومان یه پاکت نامه داد بهش خیلی خشک و سرد گفت تولدت مبارک باشه زیبا. با شنیدن این حرف رومان یه ذوقی نشست تو دل غنچه گفت ممنونم ارباب راضی به زحمت تون نبود. رومان سرد جواب داد خواهش میکنم برو به کارت برس رفتش از اتاق بیرون هوش از سرش پریده بود عصر شد و همه رفتن به حیاط عمارت به جز سوگل تهوع داشت غنچه رو. چشم بسته آوردن داخل برف شادی ریختن تولد مبارک گفتن رقصیدن کیک فوت کرد گریه اش گرفت هیچکس براش جشن تولد نگرفته بود
و یهو خدمتکار ها گفتن ارباب بشینید و عکس بگیرید رومان مقاومت کرد ولی اشکهای غنچه رو دید گفت باشه عکس گرفتن و نوبت کادو شد هر کسی یه چیزی داد کادوی ارباب یه گل رز توی شیشه بود همه تعجب کردن غنچه گفت ممنونم سوگل داشت از حسادت میترکید
توی کلبه حیاط عمارت رومان توی دفتر کارش مشغول بود و غنچه فنجون قهوه رو گذاشت روی میز داشت به سمت در میرفت
رومان صداش زد غنچه اومد نزدیک و گفت بله ارباب رومان یه پاکت نامه داد بهش خیلی خشک و سرد گفت تولدت مبارک باشه زیبا. با شنیدن این حرف رومان یه ذوقی نشست تو دل غنچه گفت ممنونم ارباب راضی به زحمت تون نبود. رومان سرد جواب داد خواهش میکنم برو به کارت برس رفتش از اتاق بیرون هوش از سرش پریده بود عصر شد و همه رفتن به حیاط عمارت به جز سوگل تهوع داشت غنچه رو. چشم بسته آوردن داخل برف شادی ریختن تولد مبارک گفتن رقصیدن کیک فوت کرد گریه اش گرفت هیچکس براش جشن تولد نگرفته بود
و یهو خدمتکار ها گفتن ارباب بشینید و عکس بگیرید رومان مقاومت کرد ولی اشکهای غنچه رو دید گفت باشه عکس گرفتن و نوبت کادو شد هر کسی یه چیزی داد کادوی ارباب یه گل رز توی شیشه بود همه تعجب کردن غنچه گفت ممنونم سوگل داشت از حسادت میترکید
- ۵.۳k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط