تو را دوست داشتم

تو را دوست داشتم
و این سرآغاز درد بود
نسیم بهاری، در لا به لای برگ های
بید مجنون می وزید
و با خود عطر گل یاس را سوغات می آورد
من محو تماشای آن معرکه با شکوه بودم ...
و حیران آن عطر...
چشم گشودم ...
گویی خیالی بیش نبود....
من اما نمی دانستم
که هر آمدنی را رفتنی ست
آری
تو را دوست می دارم
و این خود درد است.

#عاطفه_روستا
دیدگاه ها (۲)

شب ها چیزی از درونم فرو می ریزد....چیزی مثل از دست دادن طووو...

چه خوب ڪه آمدیشب زِ یاد برده بودرنگ گیسوے تو راماه را گفتم ب...

میگفت دوستت دارم اما مرا یادش میرفت ،میگفت دوستت دارم اما شب...

نیستیبه خودم سیگار تعارف می‌زنمبه جای تو اخم می‌کنم!به جای خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط