خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی 
بشنود دوستش از نامزدش دل برده 
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی 
که به پرونده جرم پسرش برخورده 
 
خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ 
بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است 
خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق 
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است 

خسته مثل پدری که پسر معتادش 
غرق در درد خماری شده فریاد زده 
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس 
پسرش ، پیشِ زنش ، بر سرِ او داده زده ... 

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم 
دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است 
مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند 
زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است 

خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه 
که کسی غیر پرستار سراغش نرود 
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که 
عـــــید باشد ... نوه اش سمت اتاقش نرود ! 

خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید ... 
غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است 
شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید 
در پی معجزه ای ... راهی مشهد شده است
دیدگاه ها (۱)

دکتر گفته به زندگی فکر کن،اما من زندگی رو خوب یادم نمیاد ......

گرچه مولانا نبودم شمسِ تبریزم شدیآمدی چشم و چراغ باغِ پائیزم...

آقای قاضی همشون دارن ادا درمیارنادای:گرفتارانگرانا...مریضا.....

شازده کوچولو از گل پرسید:آدم ها کجان؟گل گفت:-باد به اینور و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط