اگر جمهوری اسلامی نباشد چکار میکنی؟
پرسید اگر جمهوری اسلامی نباشد چه کار میکنی؟
گفت فردای براندازی نظام کجا میروی؟ گفتم من تا آخرین کوچهای که سردرش اسم شهدا باشد میجنگم! تا آخرین کوچه میایستم، گفتم ترجیح میدهم در جمهوری اسلامی بمیرم تا در غیر آن زندگی کنم! ما را از چه میترسانند؟! از مرگی که عاجزانه طلبش میکنیم؟ یا محروم شدن از زندگیای که به اجبار در آن نفس میکشیم؟ ما نسلی هستیم که نترسیده! ما به تعداد سالهای زندگیمان تابوت شهید دیدهایم! شهید تشییع کردهایم! شاهد بودهایم! تصویر نوجوانی که زیر تانک بعثیها رفت یا جوانی که زیر اتوبوس دراویش ماند را ببین! شاهد است! فاصلهی آن دو بیست سال است، او که نانِ حکومت طاغوت خورده بود آنگونه ایستاد و این که نان جمهوری اسلامی را، به این شکل حماسه آفرید..عکس امیر حاجامینی را دیدهای؟ با آن محاسن به خون خضاب شدهاش و آن سربند سرخ! عکس محمدحسین حدادیان را دیدهای؟ رد گلوله ها را دیدهای؟ ما نسلی هستیم که نترسیده،عقب نکشیده.." ما مرگ را زندگی کردهایم .." به آخرین شهیدِ فتح خرمشهر فکر میکنم، او که لابد بعد از شهادتش، بعد از ریخته شدن خونش روی خیابانهای مقدسِ خونین شهر، حاج احمدکاظمی پشت بیسیم گفت"ما توی شهریم آقا، با هزار و خوردهای اسیرِ بعثی" و خرمشهر را خدا آزاد کرد! با خونِ آن شهیدان! آنها که به ظهرِ برافراشتن پرچم فتحِ روی گنبدِ مسجد جامع نرسیدند.. آنها که حتما شب تا به صبح دعا کرده بودند و ظهر به وصال رسیدند! آزادی خودشان از قفسِ تن و آزادی خرمشهر از دشمن.. من فردای براندازی نخواهم بود! چون شب تا صبحش میجنگم! تا آخرین قطرهی خون.. "من زنده نخواهم ماند" حتی اگر جمهوری اسلامی صبح فردایش جمهوری اسلامی مانده باشد .. شاید من باید بجنگم، شاید " من نباید زنده بمانم " تا صبح فردایش جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی مانده باشد ..
ولی ما هستیم، ایستاده ایم پای کشوری که حتی آب شربش از بی کفایتی مسئولینش گل شده باشد! یا هوایش برای نفس کشیدن آلوده،
هوا برت ندارد منافق، دشمن!
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم!
#تَوَکَلتُعَلیالله
#شهیدمدافعحرماحسانکربلاییپور
گفت فردای براندازی نظام کجا میروی؟ گفتم من تا آخرین کوچهای که سردرش اسم شهدا باشد میجنگم! تا آخرین کوچه میایستم، گفتم ترجیح میدهم در جمهوری اسلامی بمیرم تا در غیر آن زندگی کنم! ما را از چه میترسانند؟! از مرگی که عاجزانه طلبش میکنیم؟ یا محروم شدن از زندگیای که به اجبار در آن نفس میکشیم؟ ما نسلی هستیم که نترسیده! ما به تعداد سالهای زندگیمان تابوت شهید دیدهایم! شهید تشییع کردهایم! شاهد بودهایم! تصویر نوجوانی که زیر تانک بعثیها رفت یا جوانی که زیر اتوبوس دراویش ماند را ببین! شاهد است! فاصلهی آن دو بیست سال است، او که نانِ حکومت طاغوت خورده بود آنگونه ایستاد و این که نان جمهوری اسلامی را، به این شکل حماسه آفرید..عکس امیر حاجامینی را دیدهای؟ با آن محاسن به خون خضاب شدهاش و آن سربند سرخ! عکس محمدحسین حدادیان را دیدهای؟ رد گلوله ها را دیدهای؟ ما نسلی هستیم که نترسیده،عقب نکشیده.." ما مرگ را زندگی کردهایم .." به آخرین شهیدِ فتح خرمشهر فکر میکنم، او که لابد بعد از شهادتش، بعد از ریخته شدن خونش روی خیابانهای مقدسِ خونین شهر، حاج احمدکاظمی پشت بیسیم گفت"ما توی شهریم آقا، با هزار و خوردهای اسیرِ بعثی" و خرمشهر را خدا آزاد کرد! با خونِ آن شهیدان! آنها که به ظهرِ برافراشتن پرچم فتحِ روی گنبدِ مسجد جامع نرسیدند.. آنها که حتما شب تا به صبح دعا کرده بودند و ظهر به وصال رسیدند! آزادی خودشان از قفسِ تن و آزادی خرمشهر از دشمن.. من فردای براندازی نخواهم بود! چون شب تا صبحش میجنگم! تا آخرین قطرهی خون.. "من زنده نخواهم ماند" حتی اگر جمهوری اسلامی صبح فردایش جمهوری اسلامی مانده باشد .. شاید من باید بجنگم، شاید " من نباید زنده بمانم " تا صبح فردایش جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی مانده باشد ..
ولی ما هستیم، ایستاده ایم پای کشوری که حتی آب شربش از بی کفایتی مسئولینش گل شده باشد! یا هوایش برای نفس کشیدن آلوده،
هوا برت ندارد منافق، دشمن!
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم!
#تَوَکَلتُعَلیالله
#شهیدمدافعحرماحسانکربلاییپور
۵.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱