مرور میکنم هر شب قبل از خواب،
مرور میکنم هر شب قبل از خواب،
تمامِ پیغام هایمان را...
باور کن هیچ نشانی
از اینکه قرار بود بروی، نمیبینم
صبح بخیرت بود
قربان صدقه رفتنهایت بود
خستگی در کردنهایم
و سلفی هایی که دلتنگیمان را نشان میداد...
شب بخیر اما،
نبود...
حق بده آشفتگی ام را...
انتهای داستانِ ما،
مثلِ فیلمهای فرهادی بود!
تمامِ پیغام هایمان را...
باور کن هیچ نشانی
از اینکه قرار بود بروی، نمیبینم
صبح بخیرت بود
قربان صدقه رفتنهایت بود
خستگی در کردنهایم
و سلفی هایی که دلتنگیمان را نشان میداد...
شب بخیر اما،
نبود...
حق بده آشفتگی ام را...
انتهای داستانِ ما،
مثلِ فیلمهای فرهادی بود!
۶۲۶
۳۰ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.