حکایت پیرمرد سلطان محمود غزنوی پیری ضعیف را دید که پشتو

#حکایت پیرمرد سلطان محمود غزنوی، پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد، بر او رحمش آمد گفت:
ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم، تا از این زحمت خلاصی یابی؟
پیر گفت: زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم.
سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند...
دیدگاه ها (۱)

مارکو از قزوين برايمان چه آوردي ؟مارکو:😕😕😞😞😞مارکو؟حرف بزن م...

دخترا تو مهمونیا دو دسته‌ن:مو فرفریایی که با بدبختی موهاشونو...

#ضرب_المثل مارا چاووش میان راه کردیاین مثل را زمانی به کار م...

#ضرب_المثل شتر رو با نمد داغ ميكننيه شتر به شتر ديگه از دست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط