بارون نمیومد ول هوا خیل دل بود

بارونـ نمیومد ولے هوا خیلے دلـــ💙ـ بود
گفتم برم بیرونـ یـ قدم بزنم ، یـ نفسـ بکشم..
زدم بیرونـ ..
از کجا تا کجا رفتم تو یـ خیـابونے کـ چراغ داشتع باشـ ،درختـ داشتع باشع ، یجوریـ باشـ کـ آدم هوسـ کنع قدم بزنع..
رفتم تو خیابونـ ..
دیدیـ یوقتایـے گریَتـ نمیادو زور میزنے گریتـ بگیرع؟
داشتم زور میزدم تا یــِ حسـ و حالـِ کوچیکے تویـِ دلم بجوشهــ ..
ن ... نبود هیچ حسے ..
یکم نگاهـ کردم بـ آدما
دلم واسع خودم تنگــ شد ، گوشهـِ یِ لبمو کج کردمو سرمو تکونـــ دادم کـــ چتـِ لامصبـ ..
جوابـ نداشتم واسع خودم ..
سریع سوار موتورم شدم برگشتم خونع ...
بــ حرفایـِ رفیقم بینـ راهـ ، فقط سرمو تکونـ میدادم..
رسیدم خونع و بدونـ اینکع موسیقے گوشـ کنم رفتم کع بخوابم
خودمو جمع کردم وُ لاحافو انداختم رو سرمو یـِ هعـے بلند از تهـِ دلم کشیدم ..
میدونے شاید خیلے دلم تنگـ شد واسع اینکع دلم تنگـ شع واس کسے :) ...
فقط داشت یچیز تحریک میکرد حلقمو🥀🖤..
گوشے رو چکـ کردم اما فقط چونـ آلارمشو تنظیم کنم ، کـِ صبح خوابـ نمونم...همینـ

تو زندگے خیلیامونـ
باید
نور🌔 از زخمامون🌑 وارد بشع..
شاید احتیاج داریم یکے بهمونـ بیشتر از چیزیـ کع حقمونع محبتـ کنع تا به حس سرد و نامعلوم دچار نشیم ..
سعیدطبری💙 ..
دیدگاه ها (۸۲)

واسـ آدمایے با قدرتـ روحے بالا بخشیدنـ بدیهایـِ دیگرونـ کار ...

متاسفانع همع فكر میكننـ اگعخبریـ ازمونـ نيســ حتما دورمونـ ش...

منوتو شاید دوبارهـ بتونیم باهم خاطرهـ بسازیم شاید همو بازم م...

آدما میتوننـ خیلےمهربونـ تویـِ چشماتـ نگاه کننو بـ چیز دیگع ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط