سینه سپر کردم، رو کردم سمت آدم هایی که مقابل او ایستاده ب
سینه سپر کردم، رو کردم سمت آدمهایی که مقابل او ایستاده بودند و گفتم:
- او عزیزترین آدمِ دنیای من است و بزرگترین دلیل برای تلاشهای مکرری که دارم و کمترین ضربه و آسیب به او را با سهمگینترین واکنشهای ممکن پاسخ خواهمداد.
برگشتم و نگاهش کردم، با اشتیاقی آمیخته با لبخند، بغضش را بلعید و در حالی که نگاهم میکرد، نفسی آسوده کشید، انگار که از اضطرابی مزمن و سالخورده، خلاص شدهبود.
او فقط نیاز داشت پس از سالها حس کند کسی هست که از او حمایت کند، هوای او را داشتهباشد و بیپناه که شد، به او پناه ببرد.
خوشحال بود و رها؛
شبیه به ماهیِ از تُنگ گریختهای که به اقیانوس افتادهبود.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #عاشقانه_ها
#عشق_جان #دلبرانه
#دلتنگی
- او عزیزترین آدمِ دنیای من است و بزرگترین دلیل برای تلاشهای مکرری که دارم و کمترین ضربه و آسیب به او را با سهمگینترین واکنشهای ممکن پاسخ خواهمداد.
برگشتم و نگاهش کردم، با اشتیاقی آمیخته با لبخند، بغضش را بلعید و در حالی که نگاهم میکرد، نفسی آسوده کشید، انگار که از اضطرابی مزمن و سالخورده، خلاص شدهبود.
او فقط نیاز داشت پس از سالها حس کند کسی هست که از او حمایت کند، هوای او را داشتهباشد و بیپناه که شد، به او پناه ببرد.
خوشحال بود و رها؛
شبیه به ماهیِ از تُنگ گریختهای که به اقیانوس افتادهبود.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #عاشقانه_ها
#عشق_جان #دلبرانه
#دلتنگی
۹.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲