سیاه چاله
نمیدونم پارت چند💔😐:
#ملینا
وای خدایا اینجا چخبره چرا اینجوری پسرا ریختن تو اتاق و دارن با ترس به چهره مون نگاه میکنن یهو ته اومد سمتم و با نگرانی نگاهم کرد
من:بابا اینجا چخبره مگه جغدین
ته:شما الان تو خطرید
من:چه خطری هدیه چی وای هدیه
ته:به من نگاه کن میگم به من نگاه کن
من:چیشده هدیه چی اون الان تو خطره
ته:جین الان پیشه شه نگران نباش
من:اوکی ولی ولی برای چی تو خطره؟
ته:چون ...
جیهوپ:یکم یکم دیگه تحمل کنید
من:سونبه جیهوپ لطفا بگید چی شده
جیهوپ:نمیتونیم ببخشید واقعا بعدا میفهمید اینجا شماها تو خطر هستید باید یه کاری....
حرف تو دهنش ماسید احساس چیزی روی سرم کردم خواستم سرم رو برگدونم که تهیونگ اجازه نداد
ته:نمیشه سرت رو برنگردون
من:چیه رو سرم
لونا:یااااااا چطوری جرئت میکنی ماشه بکشی به طرف خواهر من هان؟
ته:هیچی نگو
لونا:بهت میفهمونم کی هستی هان کی هستی چرا ماشه رو کشیدی طرف خواهر من
تهیونگ با یه حرکت من و بلند کرد و بردم پیش لونا و ماه و اینا همه مون ترسیده بودیم به جز لونا مهشید ماه اونا تو گروه ما اصلا ترسو نبودن بخاطر همین خیلی بهشون پشت بسته بودیم تهیونگ با خشم به مرده نگاه میکرد در حالی که سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه با صدای بلندی گفت
ته:به چه حقی میایی توی اتاق کاراموز های ما هان؟
....:هه برو بابا هیچ کاری نمیتونی انجام بدی و منم به خواستم میرسمم این دخترا تک تک شون میمیرن بدون این که کسی بدونه اونم جلوی چشمای شما 7 نفر عهههه فک کنم یکی تون اینجا نیست
ته:مرتیکه فاکی تو هیچ کاری نمیتونی انجام بدی هرزه جونگ کوکااااا دخترا رو ببر بیرون و زنگ بزن به پلیس و انبولانس رو خبر کن👥💔
کوک:چشم هیونگا
ترسیده بودیم چرا ما اخه چرا ما تروخدااااااااااا بی صدا اشک میریختیم بجز لونا و مهشید و ماه داشتم به تهیونگی که داشت بخاطر ما خودش رو به کشتن میداد نگاه میکردم
که...........
#ادامه_دارد
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#ملینا
وای خدایا اینجا چخبره چرا اینجوری پسرا ریختن تو اتاق و دارن با ترس به چهره مون نگاه میکنن یهو ته اومد سمتم و با نگرانی نگاهم کرد
من:بابا اینجا چخبره مگه جغدین
ته:شما الان تو خطرید
من:چه خطری هدیه چی وای هدیه
ته:به من نگاه کن میگم به من نگاه کن
من:چیشده هدیه چی اون الان تو خطره
ته:جین الان پیشه شه نگران نباش
من:اوکی ولی ولی برای چی تو خطره؟
ته:چون ...
جیهوپ:یکم یکم دیگه تحمل کنید
من:سونبه جیهوپ لطفا بگید چی شده
جیهوپ:نمیتونیم ببخشید واقعا بعدا میفهمید اینجا شماها تو خطر هستید باید یه کاری....
حرف تو دهنش ماسید احساس چیزی روی سرم کردم خواستم سرم رو برگدونم که تهیونگ اجازه نداد
ته:نمیشه سرت رو برنگردون
من:چیه رو سرم
لونا:یااااااا چطوری جرئت میکنی ماشه بکشی به طرف خواهر من هان؟
ته:هیچی نگو
لونا:بهت میفهمونم کی هستی هان کی هستی چرا ماشه رو کشیدی طرف خواهر من
تهیونگ با یه حرکت من و بلند کرد و بردم پیش لونا و ماه و اینا همه مون ترسیده بودیم به جز لونا مهشید ماه اونا تو گروه ما اصلا ترسو نبودن بخاطر همین خیلی بهشون پشت بسته بودیم تهیونگ با خشم به مرده نگاه میکرد در حالی که سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه با صدای بلندی گفت
ته:به چه حقی میایی توی اتاق کاراموز های ما هان؟
....:هه برو بابا هیچ کاری نمیتونی انجام بدی و منم به خواستم میرسمم این دخترا تک تک شون میمیرن بدون این که کسی بدونه اونم جلوی چشمای شما 7 نفر عهههه فک کنم یکی تون اینجا نیست
ته:مرتیکه فاکی تو هیچ کاری نمیتونی انجام بدی هرزه جونگ کوکااااا دخترا رو ببر بیرون و زنگ بزن به پلیس و انبولانس رو خبر کن👥💔
کوک:چشم هیونگا
ترسیده بودیم چرا ما اخه چرا ما تروخدااااااااااا بی صدا اشک میریختیم بجز لونا و مهشید و ماه داشتم به تهیونگی که داشت بخاطر ما خودش رو به کشتن میداد نگاه میکردم
که...........
#ادامه_دارد
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۰.۳k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.