همه می دانند

همه می دانند؛
من سال هاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا!
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهن سال من بگذرد...
من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام!
خرابم!
ویرانم!

#سید_علی_صالحی



پنجم شهریور 1397 ساعت سی و هشت دقیقه بامداد دوشنبه
1496
1490
دیدگاه ها (۲۲)

چه انتظارِ عظیمی‌نشسته در دل ماهمیشه منتظریم و کسی‌ نمی‌آید ...

غمت در نهانخانه دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند مرنجا...

آن روز همه چیز را بهانه کردم تا بماند!از قحطی آب گفتماز برقا...

شهریور ماه زیباییستاصلا میدانی چیست؟شهریور از آن ماه هایی اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط