مانده ام در خود که بی تو چه کنم
مانده ام در خود که بی تو چه کنم
راه رفتن پیش گیرم یا که باز
در نگاهت غرق باشم مثل ِ قبل
ساز قهرت را برقصم من به ناز
این که رسمش نیست من هم آدمم
هر چه می شد کرده ای با حال من
مهربانی کن خدای مهربان
قحطی ی مهرت شکسته بال من
نازنینم خنده می خواهم کمی
درد دارد زندگی با آه و غم
یک نگاهِ آسمانی کن به من
گر چه مُرده اعتقادم بیش و کم
مهره یِ خوبی نبودم شایدم
که دلت با ما ندارد میلِ راه
پای من بس که دویده خسته است
جان من مرهم نصیبم کن نه چاه
راه رفتن پیش گیرم یا که باز
در نگاهت غرق باشم مثل ِ قبل
ساز قهرت را برقصم من به ناز
این که رسمش نیست من هم آدمم
هر چه می شد کرده ای با حال من
مهربانی کن خدای مهربان
قحطی ی مهرت شکسته بال من
نازنینم خنده می خواهم کمی
درد دارد زندگی با آه و غم
یک نگاهِ آسمانی کن به من
گر چه مُرده اعتقادم بیش و کم
مهره یِ خوبی نبودم شایدم
که دلت با ما ندارد میلِ راه
پای من بس که دویده خسته است
جان من مرهم نصیبم کن نه چاه
- ۶۰۳
- ۲۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط