کنار تختش ایستاده ام
کنار تختش ایستاده ام
نفس می گیرد پیرمرد
صدایش از دور می اید
خسته تر از بید
خشن نه از کید
پیداست مسافری گم شده در نوایش
برنا
عاشق
خام و نابلد
در سرش هوایی بسیار بوده
گنگ می گوید خانه ای داشته
دختر همسایه ای "مریم
کفتر جلد نشده بهانه
سربه هوا سر از بام دراورده
دختری را میبیند لب حوضی
دلبر
دلربا
دل ارا
دویده است کودکی را
نگاهش میکند
سرفه ای بی محل
تا اب می اورم "...
پیرمرد رفت
با خودش برد داستان مریم را
یخ بست اب در دستم
قصه برای من ناتمام
پیرمرد اما اخر داستانش همان شروع زیبا بود
"نگاه مریم"
#امیرعلی_قربانی
نفس می گیرد پیرمرد
صدایش از دور می اید
خسته تر از بید
خشن نه از کید
پیداست مسافری گم شده در نوایش
برنا
عاشق
خام و نابلد
در سرش هوایی بسیار بوده
گنگ می گوید خانه ای داشته
دختر همسایه ای "مریم
کفتر جلد نشده بهانه
سربه هوا سر از بام دراورده
دختری را میبیند لب حوضی
دلبر
دلربا
دل ارا
دویده است کودکی را
نگاهش میکند
سرفه ای بی محل
تا اب می اورم "...
پیرمرد رفت
با خودش برد داستان مریم را
یخ بست اب در دستم
قصه برای من ناتمام
پیرمرد اما اخر داستانش همان شروع زیبا بود
"نگاه مریم"
#امیرعلی_قربانی
۶۷۳
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.