مرد گفت دارم برای خانوادهام آذوقه میبرم
مرد گفت: دارم برای خانوادهام آذوقه میبرم.
فرزندِ پیامبر نگاهش کرد.
مرد گفت: آذوقه را که برسانم...
فرزندِ پیامبر سوار بر اسب شد.
مرد گفت: خیلی زود برمیگردم.
اسب به سمتِ میدانِ نبرد تاخت و مَرد هرگز به سوارِ اسب نرسید!
فرزندِ پیامبر نگاهش کرد.
مرد گفت: آذوقه را که برسانم...
فرزندِ پیامبر سوار بر اسب شد.
مرد گفت: خیلی زود برمیگردم.
اسب به سمتِ میدانِ نبرد تاخت و مَرد هرگز به سوارِ اسب نرسید!
- ۴۰۳
- ۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط