عشق جذاب پارت ۱۴ فیک
نگاهم رو به پام دادم دستش گذاشت روی پام چیزی نگفتم و به موسیقی گوش دادم چند مین بعد رسیدیم پیاده شدیم و تهیونگ دستم و گرفت اول رفتیم لباس عروس بگیریم ی لباس عروس نظرم و جلب کرد به لباس عروس اشاره کردم و تهیونگ گفت؛ اون و میخوای گفتم اوهوم گفت بریم رفتیم داخل فروشگاه(از اون فروشگاه ها که همه چی عروس داره)
فروشنده،سلام خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
تهیونگ گفت ببخشید اون لباس عروس نباتی میخواستم
فروشنده لباس و آورد و رفتم پرو کنم پوشیدم و تو آیینه به خودم نگاه کردم یواش گفتم به به چه جیگری شدم و چشمکی به خودم زدم و اومدم بیرون و تهیونگ صدا کردم آمد و نگاه سر تا پایی کرد و گفت اوم،قشنگه مثل پرنسس ها شدی لبخندی زد و گفتم همین خوبه؟ گفت اوهوم رفتم و لباس و عوض کردم اومدم بیرون تهیونگ نبود صداش کردم جواب نداد یکم بلندتر صداش کردم صداش از قسمت ته فروشگاه میومد رفتم پیشش داشت تاج هارو نگاه میکرد یکی رو برداشت گذاشت روی سرم گفت همین قشنگه و تاج برداشت رفت سمت قسمت کفش منم مثل جوجه اردک دنبالش رفتم مسئول اون قسمت گفت اوم سلام خوش اومدید جوابش رو دادیم و روبه من گفت عروس خانم لباس تون چه رنگیه گفتم نباتی ی سری کفش آورد بعد کلی پوشیدن یکی رو پسندیدیم و رفتیم سمت صندق و وسایل رو برامون تو جعبه گذاشتن و تهیونگ حساب کرد و اومدیم بیرون گفتم:خب حالا نوبت شازدس بیا دنبالم قدم های بلندی برداشتم رفتم سمت ی بوتیک مردانه گفتم بیا گفت،خانم خانما صبر کن دسدت پره کلمه آخر و محکم گفت برگشتم نگاش کردم آخ خدایی دستش جا نداشت رفتم سمتش خواستم یکی از جعبه هارو ازش بگیرم که....
عکس لباس هاشون هم نت گرفتم میزارم.
شرط
:۱۵ لایک
۲۰: کامنت
🫶🏻🎈
فروشنده،سلام خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
تهیونگ گفت ببخشید اون لباس عروس نباتی میخواستم
فروشنده لباس و آورد و رفتم پرو کنم پوشیدم و تو آیینه به خودم نگاه کردم یواش گفتم به به چه جیگری شدم و چشمکی به خودم زدم و اومدم بیرون و تهیونگ صدا کردم آمد و نگاه سر تا پایی کرد و گفت اوم،قشنگه مثل پرنسس ها شدی لبخندی زد و گفتم همین خوبه؟ گفت اوهوم رفتم و لباس و عوض کردم اومدم بیرون تهیونگ نبود صداش کردم جواب نداد یکم بلندتر صداش کردم صداش از قسمت ته فروشگاه میومد رفتم پیشش داشت تاج هارو نگاه میکرد یکی رو برداشت گذاشت روی سرم گفت همین قشنگه و تاج برداشت رفت سمت قسمت کفش منم مثل جوجه اردک دنبالش رفتم مسئول اون قسمت گفت اوم سلام خوش اومدید جوابش رو دادیم و روبه من گفت عروس خانم لباس تون چه رنگیه گفتم نباتی ی سری کفش آورد بعد کلی پوشیدن یکی رو پسندیدیم و رفتیم سمت صندق و وسایل رو برامون تو جعبه گذاشتن و تهیونگ حساب کرد و اومدیم بیرون گفتم:خب حالا نوبت شازدس بیا دنبالم قدم های بلندی برداشتم رفتم سمت ی بوتیک مردانه گفتم بیا گفت،خانم خانما صبر کن دسدت پره کلمه آخر و محکم گفت برگشتم نگاش کردم آخ خدایی دستش جا نداشت رفتم سمتش خواستم یکی از جعبه هارو ازش بگیرم که....
عکس لباس هاشون هم نت گرفتم میزارم.
شرط
:۱۵ لایک
۲۰: کامنت
🫶🏻🎈
۳۳.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.