p
p126
دوروز بعد:
تارا-علی برگشته بود تهران کارداشت ولی من هنوز انزلی بودم
این دو روز همش باجانا درحال انتخاب ایده بودیم
عقدمون و دوهفته بعد انجام میدیم البته این آخر هفته عقد رسمیه دومیه یه جشن میگیریم و عقد فرمالیته و آریایی وانجام میدیدم
باورم نمیشد به هرحال
باپارسا داشتیم برمیگشتیم تهران
مامان پارسارو فرستاد
که مثلا مراقبم باشه که کلا خواب بود
چندساعت بعد:
علی-تواستودیو مشغول کاربودم
یه زنگ به ار زدم که پارسا جواب داد
سلام
پارسا-سلام علیکم
علی-کجایید هواست به زن من هست دیگه
پارسا-نمیدونم خواب بودم
تاراک جاییم؟
تارا-همین الان وارد ورودی شدیم
علی-ع ه باشه
خدافظ
منتظرم
پارسا-اوکی فعلا
علی-پاشدم رفتم اول غا خریدم شام بخوریم
بد رفتم خونه
منتظر موندم
تا برسن
تارا-خسته شده بودم
رانندگی واقعا خسته کننده بود
رسیدیم
وپیاده شدم
پارسا-کمک کرد چمدونارو برداشتم
زنگ زدم و علی باز کرد
علی-سلامم عشقمم خسته نباشی
تارا-رفتم بغلش اتفاقا خستم
علی-سرشوبوسیدم عاخ فداتبشم
پارسا-اقای یاسینی لطفا اگه مشکلی ندارید بیایید کمک
چمدونای عشقتون و بیارم
خیلین
علی-اومدم
تارا-رفتم بالا لباسم و عوض کردم دست و صورتم و شستم
سرم درد میکرد یکمی رفتم پایین
علی-بیایین غذا گرفتم بخوریم
تارا-بزار گرمشون کنم
پارسا بالا اتاق خالی هست
برواونجا وسایلتو بزار
لباساتم عض کن بیا شام
پارسا-اوکی
علی-رفتم کمک تارا
خوبی؟
تارا-نه یکم سردرد دارم
علی-دارو خوردی
تارا-اره بخوابم اوکی میشم
داشتیم غا میخوردیم
نمیدونم زیاد میل نداشتم
علی-مطمعنی خوبی توچرا نمیخوری؟
تارا-میل ندارم خستم میرم بخوابم
علی-باششه
تارا-رفتم بالا
دراز کشیدم وپتورو کشیدم سرم
پارسا-چش شد طبیعیه؟
علی-نمیدونم ازوقتی ایدمه توبارداری بیشترم میخورد
نباید میزاشتم تنها بیاد خسته شده لابد
پارسا-اره
علی-غذاون و خوردیم
پارساعم رف بخوابه
منم رفتم تواتاق
اروم رفتم تو
دراز کشیدم کنارش
تارا تکونی خورد بغلش کردم تابخوابم
اما نمی تونستم بخوابم بدخواب شده بودم...
دوروز بعد:
تارا-علی برگشته بود تهران کارداشت ولی من هنوز انزلی بودم
این دو روز همش باجانا درحال انتخاب ایده بودیم
عقدمون و دوهفته بعد انجام میدیم البته این آخر هفته عقد رسمیه دومیه یه جشن میگیریم و عقد فرمالیته و آریایی وانجام میدیدم
باورم نمیشد به هرحال
باپارسا داشتیم برمیگشتیم تهران
مامان پارسارو فرستاد
که مثلا مراقبم باشه که کلا خواب بود
چندساعت بعد:
علی-تواستودیو مشغول کاربودم
یه زنگ به ار زدم که پارسا جواب داد
سلام
پارسا-سلام علیکم
علی-کجایید هواست به زن من هست دیگه
پارسا-نمیدونم خواب بودم
تاراک جاییم؟
تارا-همین الان وارد ورودی شدیم
علی-ع ه باشه
خدافظ
منتظرم
پارسا-اوکی فعلا
علی-پاشدم رفتم اول غا خریدم شام بخوریم
بد رفتم خونه
منتظر موندم
تا برسن
تارا-خسته شده بودم
رانندگی واقعا خسته کننده بود
رسیدیم
وپیاده شدم
پارسا-کمک کرد چمدونارو برداشتم
زنگ زدم و علی باز کرد
علی-سلامم عشقمم خسته نباشی
تارا-رفتم بغلش اتفاقا خستم
علی-سرشوبوسیدم عاخ فداتبشم
پارسا-اقای یاسینی لطفا اگه مشکلی ندارید بیایید کمک
چمدونای عشقتون و بیارم
خیلین
علی-اومدم
تارا-رفتم بالا لباسم و عوض کردم دست و صورتم و شستم
سرم درد میکرد یکمی رفتم پایین
علی-بیایین غذا گرفتم بخوریم
تارا-بزار گرمشون کنم
پارسا بالا اتاق خالی هست
برواونجا وسایلتو بزار
لباساتم عض کن بیا شام
پارسا-اوکی
علی-رفتم کمک تارا
خوبی؟
تارا-نه یکم سردرد دارم
علی-دارو خوردی
تارا-اره بخوابم اوکی میشم
داشتیم غا میخوردیم
نمیدونم زیاد میل نداشتم
علی-مطمعنی خوبی توچرا نمیخوری؟
تارا-میل ندارم خستم میرم بخوابم
علی-باششه
تارا-رفتم بالا
دراز کشیدم وپتورو کشیدم سرم
پارسا-چش شد طبیعیه؟
علی-نمیدونم ازوقتی ایدمه توبارداری بیشترم میخورد
نباید میزاشتم تنها بیاد خسته شده لابد
پارسا-اره
علی-غذاون و خوردیم
پارساعم رف بخوابه
منم رفتم تواتاق
اروم رفتم تو
دراز کشیدم کنارش
تارا تکونی خورد بغلش کردم تابخوابم
اما نمی تونستم بخوابم بدخواب شده بودم...
- ۲.۵k
- ۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط