مولانا

مولانا "

عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن

ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن

زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
دیدگاه ها (۶۰)

ای بنده خدا به خودت منازغنچه ای که میتواند گل شود یک روز پژم...

موهای سفیدی که لابلای موهایمان داریم ...تاوان حرفهایست که نم...

باهمان نگاهی که میبینی نگریسته میشوی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط