تو مرا دعوت کن به همان کافه دنج

تو مرا دعوت کن به همان کافه دنج
بوی خوب عطرت
میز چوبی و نگاه مستت
دست من فنجانی
و غزل در دستت
وهوا,,
ظاهرا پاییزی ست!
وکمی ابری و سرد
عابران چتر به دست
پشت هم در گذرند
شنبه بارانی
گوش من تیز شد از خنده تو
و چه حال خوبی!
روبه رویم گل گلدان محبت
و دو چشمت
که عجب غوغایی ست!
من سوالی دارم؟
"میشود چشم تورا دید و نمرد؟"
میشود آیه قرانی بارانی را
لای این شعر سرود؟
میشود سهم دو چشمان تو باشم هردم؟
میشود پلک نزد؟
‍‍قهوه تر از چشمت توی فنجان کدام کافه چی است
کافه چی فنجانم پیش چشم تو ربود!
و در آن زل زد و گفت
وای برتو که چنین قهوه تلخی داری
دیدگاه ها (۱)

پسر و دختری با هم دوست شدند. یکی دل داد به اون یکی ... اما...

قطع شدن نت این روزا باعث شد دوستای خوبی اینجا پیدا کنم .اون ...

📝   :   #ادمهای_امن🔹 آدم‌ های امن چه کسانی هستند؟ آدم‌ های ا...

دنیای عجیب بچه ها .....صبح راس ساعت هفت برای رساندن دخترم به...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

✭ میان قهوه و حسادت ✭ Wylder P.2در ادامه...هوای عصر سردتر ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط