منو ببخش کوچولو
منو ببخش کوچولو …
بعد از یک حموم دلنشین ، به همراه فنجونی قهوه کناره شومینه روی کاناپه قرار گرفت ، جرعه ای از قهوه اش رو نوشید و صورتش به خاطر تلخی قهوه چروک شد .. سرگرم خوندن کتاب مورد علاقش بود .. چند دقیقه ای گذشت که صدای در خونه به صدا در اومد ، دخترک با کمی استرس به سمت در خونه حرکت کرد و به ارومی از چشمی بیرون رو نگاه کرد ، و با دیدن چهره ای اشنا اسوده در رو باز کرد ..
+ هی تو حالت خوبه ؟
پسر تو عالم مستی وارد خونه شد و خودش رو در اغوش دختر رها کرد ، دختر هم ناچار پسر رو به سمت کاناپه برد …
+ بشین تا من بر گردم
_ کجا میری ؟
+ میرم تا ی چیزی برات بیارم ، شام خوردی ؟
_ گشنم نیس ، چیزی نمیخام
دست دختر رو کشید تا روی کاناپه بشینه و سرش رو روی پاهای دختر قرار داد ..
+ چیکار میکنی ؟
_ خستم ا.ت
+ وسیله ای به نام بالشت موجوده
_ انقدر لجبازی نکن ، انقدر اذیتم نکن ، برای یک بارم شده به حرفم گوش بده
+ کی اذیتت کردممم
_ هر وقت که با اون مرتیکه گرم صحبت میشی ، هر وقت نادیدم میگیری ، هر وقت منو داداش صدا میزنی …
+ هی صبر کن باهم بریم ، منظورت از این حرفا چیه سونگمین ؟
پسر بلند شد و به چشمهای دختر زول زد و بعد از گذشت چند ثانیه ای بدونه هیچ حرفی نزدیک دختر شد و لب هاش رو بوسید …
+ هی تو دیگه داری زیاده روی میکنی ، ما فقط دوستیم سونگمین و تو مستی
_ اگه نخام دیگه دوستت باشم چی ؟ مگه من چه گناهی کردم که عاشقت شدم ؟ چرا باید عذاب بکشم ؟ چرا ؟؟ چرا باید انقدر حرص بخورم بخاطر اون پسرای دو هزاری دورت درحالی که کلی باهاشون خوش و بش میکنی و منو حتی نمیبینی ؟ ا.ت من عاشقتم چه قبولم کنی چه نه ، این طلسمیه که گرفتارش شدم ، و چشمات همچیز رو بد تر میکنه ، وقتی میبینمشون دیگه کنترلی رو خودم ندارم .. لعنتی دارم روانیت میشم خب یک کاری بکن ، چرا کاری نمیکنی از متنفر شم ؟ چرا انقدر خوب باهام برخورد میکنی ؟ چرااا ؟؟
+ سونگمین بسه تو مستی
_ هیچوقت منو درک نکردی …
مرد از جاش بلند شد تا خونه رو ترک کنه اما صدای دختر مانعش شد
+ چه توقعی ازم داری ؟ اگه فردا هوشیار شدی و حرفات رو پس گرفتی چی ؟ اگه من به حرفات دل ببندم و باورشون کنم اما همشون به خاطر احساسات زودگذر یک پسر مست بوده باشه چی ؟ اون وقت کی پاسخ گویه احساسات جریحه دار شدنه یک دختر بی دفاع خواهد بود ؟ قطعا هیچ کس .. تو حتی فردا یادت نمیاد چی بینمون اتفاق افتاده .. پس انقدر من رو مقصر ندون سونگمین
اشک های دخترک راهشون رو به گونه های رنگ گرفته دختر پیدا کردن ، احساساتی که دیگه قابل کنترل نبودن توی خون دختر به جریان افتاده بودن ، و باعث پمپاژ سریع خون به وجودش میشد ..
و مرد که حالا تقریبا هوشیار شده بود وقتی دختر رو در اقن حال دید بدونه درنگ به سمت دختر رفت و به ارومی در اغوشش کشید …
_ منو ببخش کوچولو …. ببخش که قلبم بد موقع و با فردی اشتباه دچار عشق شده
……
بعد از یک حموم دلنشین ، به همراه فنجونی قهوه کناره شومینه روی کاناپه قرار گرفت ، جرعه ای از قهوه اش رو نوشید و صورتش به خاطر تلخی قهوه چروک شد .. سرگرم خوندن کتاب مورد علاقش بود .. چند دقیقه ای گذشت که صدای در خونه به صدا در اومد ، دخترک با کمی استرس به سمت در خونه حرکت کرد و به ارومی از چشمی بیرون رو نگاه کرد ، و با دیدن چهره ای اشنا اسوده در رو باز کرد ..
+ هی تو حالت خوبه ؟
پسر تو عالم مستی وارد خونه شد و خودش رو در اغوش دختر رها کرد ، دختر هم ناچار پسر رو به سمت کاناپه برد …
+ بشین تا من بر گردم
_ کجا میری ؟
+ میرم تا ی چیزی برات بیارم ، شام خوردی ؟
_ گشنم نیس ، چیزی نمیخام
دست دختر رو کشید تا روی کاناپه بشینه و سرش رو روی پاهای دختر قرار داد ..
+ چیکار میکنی ؟
_ خستم ا.ت
+ وسیله ای به نام بالشت موجوده
_ انقدر لجبازی نکن ، انقدر اذیتم نکن ، برای یک بارم شده به حرفم گوش بده
+ کی اذیتت کردممم
_ هر وقت که با اون مرتیکه گرم صحبت میشی ، هر وقت نادیدم میگیری ، هر وقت منو داداش صدا میزنی …
+ هی صبر کن باهم بریم ، منظورت از این حرفا چیه سونگمین ؟
پسر بلند شد و به چشمهای دختر زول زد و بعد از گذشت چند ثانیه ای بدونه هیچ حرفی نزدیک دختر شد و لب هاش رو بوسید …
+ هی تو دیگه داری زیاده روی میکنی ، ما فقط دوستیم سونگمین و تو مستی
_ اگه نخام دیگه دوستت باشم چی ؟ مگه من چه گناهی کردم که عاشقت شدم ؟ چرا باید عذاب بکشم ؟ چرا ؟؟ چرا باید انقدر حرص بخورم بخاطر اون پسرای دو هزاری دورت درحالی که کلی باهاشون خوش و بش میکنی و منو حتی نمیبینی ؟ ا.ت من عاشقتم چه قبولم کنی چه نه ، این طلسمیه که گرفتارش شدم ، و چشمات همچیز رو بد تر میکنه ، وقتی میبینمشون دیگه کنترلی رو خودم ندارم .. لعنتی دارم روانیت میشم خب یک کاری بکن ، چرا کاری نمیکنی از متنفر شم ؟ چرا انقدر خوب باهام برخورد میکنی ؟ چرااا ؟؟
+ سونگمین بسه تو مستی
_ هیچوقت منو درک نکردی …
مرد از جاش بلند شد تا خونه رو ترک کنه اما صدای دختر مانعش شد
+ چه توقعی ازم داری ؟ اگه فردا هوشیار شدی و حرفات رو پس گرفتی چی ؟ اگه من به حرفات دل ببندم و باورشون کنم اما همشون به خاطر احساسات زودگذر یک پسر مست بوده باشه چی ؟ اون وقت کی پاسخ گویه احساسات جریحه دار شدنه یک دختر بی دفاع خواهد بود ؟ قطعا هیچ کس .. تو حتی فردا یادت نمیاد چی بینمون اتفاق افتاده .. پس انقدر من رو مقصر ندون سونگمین
اشک های دخترک راهشون رو به گونه های رنگ گرفته دختر پیدا کردن ، احساساتی که دیگه قابل کنترل نبودن توی خون دختر به جریان افتاده بودن ، و باعث پمپاژ سریع خون به وجودش میشد ..
و مرد که حالا تقریبا هوشیار شده بود وقتی دختر رو در اقن حال دید بدونه درنگ به سمت دختر رفت و به ارومی در اغوشش کشید …
_ منو ببخش کوچولو …. ببخش که قلبم بد موقع و با فردی اشتباه دچار عشق شده
……
- ۱۲.۳k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط