رنج گرانم را به صحرا می دهم صحرا نمی گیرد

...
رنج گرانم را به صحرا می دهم، صحرا نمی گیرد
اشک روانم را به دریا می دهم، دریا نمی گیرد

تا در کجا بِتکانم از دامان دل این سنگ سنگین را
دلتنگی ام ای دوست! بی تو در جهانی جا نمی گیرد

با سنگ ها می گویم آن رازی که باید با تو می گفتم
سنگین دلا، دستت چرا دستی از این تنها نمی گیرد؟

می آیم و جانم به کف وین پرسشم بر لب که آیا دوست
می گیرد از من، تُحفه ی ناقابلم را یا نمی گیرد؟

#حسین_منزوی
#گل
#ایران_زیبا
#غروب_تابستانی در "بوستان اختیاریه" منطقه ۳ تهران (امروز۱۴۰۳/۵/۴)
#دلتنگی #رنج #گران #صحرا #اشک #روان #دریا #تکان #دامان #دل #دوست #دست #تنها #جان #کف #پرسش #لب #تحفه #ناقابل #غروب #پارک #بوستان_اختیاریه #تهران
#flowers
#flower
#tehran_iran
دیدگاه ها (۰)

...بیا به گوشه ی چشمی مرا هوایی کنبیا کرشمه ای بنَما و دلربا...

...به یاد سلام تو،لبانم همیشه ترند!در انتظار گام هایت،چشمانم...

...کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیستدر رهگذرِ کیست که دام...

...خوش بحال لاله عباسی ها که قبل از همه به تو سلام می‌ دهند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط