پیرمردی توی حرم به جوانی گفت سواد ندارم

پیرمردی توی حرم به جوانی گفت سواد ندارم
.
لطفا برایم زیارتنامه بخوان…
.
جوان شروع کرد به خواندن….
.
سلام داد به معصومین تا امام عسکری(ع).
.
سپس جوان پرسید:امام زمانت را میشناسی؟.
.
پیرمرد پاسخ داد:چرا نشناسم؟.
.
گفت:پس به او سلام کن.
.
پیرمرد دستش را بر سینه گذاشت و گفت:.
.
السلام علیک یا حجه بن الحسن العسکری.
.
جوان لبخند زد:
.
و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته
.
پ ن:
مبادا امام زمانمان کنارمان باشد و او را نشناسیم!!!

#مذهبی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلتون_بی_قرار
.
دیدگاه ها (۳)

خـــادِمُ الشُـــــــهَدایعــنے:دیـــدن آنچـه کــــہدیــــــ...

گاه دلسوز است و گاهی سخت میسوزاندمعشق گاهی مادر است و گاه هم...

آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...سیاهی رنگ ...

نهایت مردانگی این است ....حواست به گلی که خدا سپرده دستت باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط