یک شهر می سوخت تا این طاعون راضی شود
یک شهر می سوخت تا این طاعون راضی شود .
شهر که مُرد برگشتم اما این نیاز, خاموش نشد
شهر دیگری را یافتم در درونم که پاداشاهانه آرزوهایم در قصری سر بریده میشدند . سر را انداختم و رفتم . دیگر جایی نماند تا بمانم .
تبعید شدم به نگاه و سکوت...
شهر که مُرد برگشتم اما این نیاز, خاموش نشد
شهر دیگری را یافتم در درونم که پاداشاهانه آرزوهایم در قصری سر بریده میشدند . سر را انداختم و رفتم . دیگر جایی نماند تا بمانم .
تبعید شدم به نگاه و سکوت...
- ۱.۶k
- ۰۳ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط