گوناگون angizeniazmandim

دیدگاه ها (۱)

قبلا به من میگفتن خوشحال

این روز ها شهرمان مسموم نبودن هاست، می دانستی مرگبار است سم ...

از حرفایی که تایپ کردم و نفرستادم میشه یه رمان نوشت

پارت ۱۹

من قشنگ یادم خدابیامرز پدر بزرگم سالهای خیلی دور چون از اسبش...

گونی را انداختن روی دوششون و شروع کردند به شوخی و بازی با هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط