باران

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟



آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست.



خواب رویای فراموشیهاست

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم

و ندایی که به من میگوید

گر چه شب تاریک است

دل قوی دار

سحر نزدیک است

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن میبیند

مهر در صبحدمان داس بدست

خرمن خواب مرا میچیند

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبیست

دیده در آینه صبح تو را میبیند

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو گل یاس منی

تو چنان شبنم پاک سحری



نه

از آن پاک تری

تو بهاری

نه بهاران از توست

از تو میگیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ بهارانم تو



#حمید_مصدق
دیدگاه ها (۱)

اسیر

روزی که این عکس را گرقتیم نمیدانستیم کدام یک از ما ، آن را ب...

مرا از یاد برد آخر ولی ...

کودکی ام

اینقدر زیبا نخند آیینه جادو می شودساده ی بی شیله پیله پر هیا...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

ما دهه شصتیا نسلی هستیم که درصورت بروز شیطنت بیش از حد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط