تصورت میڪنم هستی
تصورت میڪنم هستی
واین شیرینترین خیال است
انچنان شیرین ڪه شب قرص ماه را دراغوش گرفته ورایحه خوش گلهاے شب بو جهانے لال وبے روح را سرمست میڪند،
همچون اواز پرنده اے وحشے ڪه سڪوت شب را میشڪند وان را زیبا میپندارد....
تو را همچون نامه نانوشته اے میبینم ڪه هنوز دست به قلم نبرده تا نقطه اخر ان را ازبرم
تو را همچون بوے خوش عطر اشنایی
وچون بوسه برپیشانے مادر به فرزند
تصور میڪنم....
مگرمیشود تو راندید،،
مگرمیشود جهانے را بدون حضورتو تصور ڪرد
تو احساس تمامیت منی
توهمزاد وهمراه
توجان منے درقالبے دیگر....
واین شیرینترین خیال است
انچنان شیرین ڪه شب قرص ماه را دراغوش گرفته ورایحه خوش گلهاے شب بو جهانے لال وبے روح را سرمست میڪند،
همچون اواز پرنده اے وحشے ڪه سڪوت شب را میشڪند وان را زیبا میپندارد....
تو را همچون نامه نانوشته اے میبینم ڪه هنوز دست به قلم نبرده تا نقطه اخر ان را ازبرم
تو را همچون بوے خوش عطر اشنایی
وچون بوسه برپیشانے مادر به فرزند
تصور میڪنم....
مگرمیشود تو راندید،،
مگرمیشود جهانے را بدون حضورتو تصور ڪرد
تو احساس تمامیت منی
توهمزاد وهمراه
توجان منے درقالبے دیگر....
۶۲۳
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.