در یک روز بارانی راهی میکده نگار گردید

در یک  روز بارانی راهی‌ میکده نگار گردید

ساقی زیبا از کوزه عشق شراب ناب  در قدح چشمان جستجوگر او ریخت

و او‌را به لب چشمه دل‌ برد و سیب سرخ زیبایی‌ را

از درخت  طراوت چید  و بدست او داد

گًل غنچه شده عشق در دستان زمخت و مردانه او شکوفا گردید

 و قصّه دل‌ را به معشوق گفت

معشوق خمار کرد چشمان قشنگ را و بر آتش عشق مستی عاشق  تا توانست افزود
دیدگاه ها (۱)

تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست...اما همیشه به نام  پدر ...

سمت خداتجربه ی یک برنامه ی کاملا دینی بود با بیشترین بیننده ...

زندگی ارزش خودرا  به نمایش میگذاردوقتی‌ در آغوش گرم رها میگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط