سیلامممممممممصحثخبپبپلململ🗿😇
سیلامممممممممصحثخبپبپلململ🗿😇
اومدممممم با سناریو دیگهههه 🗿 💖
این همون چند پارتی هس ک ممکنه ۱۰ پارتی بشه ک درخواست ی نفر رو هم بنویسم
بریممممم 😍
مرد به سختی چشماشو باز کرد... اونجا تاریک بود ولی چون بینایی خوبی داشت میتونست تصاویر کمرنگی رو ببینه
سرگیجه و سردرد شدیدی داشت کمکم به یاد اورد ک اینجا کجاست
این...عمارت عشق اول و اخرش ناکاهارا چویاست
کسی ک ازش ی دختر بچه ی سه ساله داشت و دنیارو با چویا و دخترش عوض نمیکرد
خیلی دلش برای دخترش ضعف رفته بود و دوباره میخواست اونو توی اغوش بگیره و دوباره صورتشو بوسه بارون کنه....مگه چی میشد ک اونم مثل بقیه ی خانواده های خوشبخت بود؟
البته قبلا کل این ملک ویلا ماشین و موتور و چند تا زمین و شرکت دیگه بنام خودش بود ولی همش رو دو دستی تقدیم اون کرد......
👇🏻فلش بک به ۲ سال پیش👇🏻
اون پسر بزرگ و ارشد خانواده ی اوسامو بود... دازای اوسامو
اون بعد از مرگ پدرش تمام ارث به اون رسید و اون الان مالک همه چیز بود اون هرچیزی را که میخواست سه سوته براش فراهم میشد و خدمتکارا ازش حساب میبردن چون ک هر کوچیکترین خطایی میکردن سریع اخراج بودن
ولی با اومدن اون توی زندگی دازای همچیز عوض شد
ی روز توی خیابون شهر قدم میزد ک به یک برده فروشی رسید و اونجا امگا و نمیه ی
گمشده اش رو پیدا کرد دازای در نگاه اول شیفته ی چویا شد
موهای صاف و نارنجی ک توی رنگ خورشید مثل آتیش میدرخشید
چشمای اوقیانوسی ک توشون ی ارامش عجیبی بود
پوست سفید و صاف و براق
بدنی خوش فرم و لاغر
لب های سرخ و قلوه ای
چی بهتر از این
دازای چویارو خرید و به خونه برد
توی خونه و اتاق دازای روی تخت نشستن چویا با نگاه معذبی سرش پایین بود و هیچی رو نگاه نمیکرد و نه هیچی میگفت دازای هم منتظر بود تا چویا شروع کنه ولی انگار نه انگار
دازای مجذوب بوی گل رز موهاش شده بود ک از هرچیزی تو دنیا خوشبو تر و ارامش بخش تر بود
دقیقه ها سپری میشد ک....
❤️پایان پارت یک❤️
ادامه دارددددد....
خودافس 🤭🍫🥕
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#سوکوکو
#دازای
#چویا
اومدممممم با سناریو دیگهههه 🗿 💖
این همون چند پارتی هس ک ممکنه ۱۰ پارتی بشه ک درخواست ی نفر رو هم بنویسم
بریممممم 😍
مرد به سختی چشماشو باز کرد... اونجا تاریک بود ولی چون بینایی خوبی داشت میتونست تصاویر کمرنگی رو ببینه
سرگیجه و سردرد شدیدی داشت کمکم به یاد اورد ک اینجا کجاست
این...عمارت عشق اول و اخرش ناکاهارا چویاست
کسی ک ازش ی دختر بچه ی سه ساله داشت و دنیارو با چویا و دخترش عوض نمیکرد
خیلی دلش برای دخترش ضعف رفته بود و دوباره میخواست اونو توی اغوش بگیره و دوباره صورتشو بوسه بارون کنه....مگه چی میشد ک اونم مثل بقیه ی خانواده های خوشبخت بود؟
البته قبلا کل این ملک ویلا ماشین و موتور و چند تا زمین و شرکت دیگه بنام خودش بود ولی همش رو دو دستی تقدیم اون کرد......
👇🏻فلش بک به ۲ سال پیش👇🏻
اون پسر بزرگ و ارشد خانواده ی اوسامو بود... دازای اوسامو
اون بعد از مرگ پدرش تمام ارث به اون رسید و اون الان مالک همه چیز بود اون هرچیزی را که میخواست سه سوته براش فراهم میشد و خدمتکارا ازش حساب میبردن چون ک هر کوچیکترین خطایی میکردن سریع اخراج بودن
ولی با اومدن اون توی زندگی دازای همچیز عوض شد
ی روز توی خیابون شهر قدم میزد ک به یک برده فروشی رسید و اونجا امگا و نمیه ی
گمشده اش رو پیدا کرد دازای در نگاه اول شیفته ی چویا شد
موهای صاف و نارنجی ک توی رنگ خورشید مثل آتیش میدرخشید
چشمای اوقیانوسی ک توشون ی ارامش عجیبی بود
پوست سفید و صاف و براق
بدنی خوش فرم و لاغر
لب های سرخ و قلوه ای
چی بهتر از این
دازای چویارو خرید و به خونه برد
توی خونه و اتاق دازای روی تخت نشستن چویا با نگاه معذبی سرش پایین بود و هیچی رو نگاه نمیکرد و نه هیچی میگفت دازای هم منتظر بود تا چویا شروع کنه ولی انگار نه انگار
دازای مجذوب بوی گل رز موهاش شده بود ک از هرچیزی تو دنیا خوشبو تر و ارامش بخش تر بود
دقیقه ها سپری میشد ک....
❤️پایان پارت یک❤️
ادامه دارددددد....
خودافس 🤭🍫🥕
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#سوکوکو
#دازای
#چویا
۶.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.