مطرب دوره گرد باز آمد

مطرب دوره گرد باز آمد
نغمه زد ساز نغمه پردازش

سوز آوازه خوان دف در دست
شد هماهنگ ناله سازش

پای کوبان و دست افشان شد
دلقکِ جامه سرخ چهره سیاه

تا پشیزی ز جمع بستاند
از سر خویش بر گرفت کلاه

گرم شد با ادا و شوخی یِ او
سور رامشگران بازاری

چشمکی زد به دختری طناز
خنده یی زد به شیخ دستاری

کودکان را به سوی خویش کشید
که : بهار است و عید می اید

مقدمم فرخ است و فیروز است
شادی از من پدید می اید

این منم ، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم

لیک ، آهسته ، نغمه اش می گفت :
که نه از شادیَم... پی نانم! ...

مطرب دوره گرد رفت و ، هنوز
نغمه یی خوش به یاد دارم از او

می دوم سوی ساز کهنهٔ خویش
که همان نغمه را برآرم از او ...🌼💙

#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۱)

صبح روزی پشت در می آید و من نیستمقصه دنیا به سر می آید و من ...

تا صبح دم به یاد تو شب را قدم زدمآتش گرفتم از تو و در صبحدم ...

ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید!می توان از تو فقط دور شد و...

وقتی کسی را که نداری دوست داریبا عشق داری روی خود، پا می‌گذا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط