این سناریو کوتاه و عاشقانه بین بنگ چان و چانگبین است:
این سناریو کوتاه و عاشقانه بین بنگ چان و چانگبین است:
---
در یک روز گرم تابستانی، بنگ چان و چانگبین تصمیم گرفتند که بعد از یک هفته پرکار، یک روز آرام در ساحل بگذرانند. آنها به ساحل خالی و آرامی رفتند که تنها صدای امواج در آنجا شنیده میشد. بنگ چان یک پتو روی ماسههای نرم پهن کرد و آنها زیر سایه یک درخت نخل نشستند.
چانگبین به دور دستها نگاه کرد و گفت: "این جا خیلی زیباست، باید بیشتر بیایم اینجا."
بنگ چان لبخند زد و گفت: "آره، اینجا فقط برای ما دو نفره. هیچ چیز جز آرامش."
آنها کنار هم نشستند، در حالی که موجها آرام به ساحل میرسیدند. چانگبین ناگهان دست بنگ چان را گرفت و به چشمهایش خیره شد. "من همیشه کنار تو خوشحالم، بنگ چان."
بنگ چان نگاه محبتآمیزی به چانگبین انداخت و دستش را محکمتر گرفت. "من هم همینطور، چانگبین. تو برای من همه چیزی هستی."
آنها در آن لحظه، با قلبهای پر از عشق و آرامش، تنها به لحظهای که با هم داشتند فکر کردند. هیچ چیز دیگری مهم نبود، جز حضور همدیگر.
---
امیدوارم از این سناریو لذت برده باشی😊
---
در یک روز گرم تابستانی، بنگ چان و چانگبین تصمیم گرفتند که بعد از یک هفته پرکار، یک روز آرام در ساحل بگذرانند. آنها به ساحل خالی و آرامی رفتند که تنها صدای امواج در آنجا شنیده میشد. بنگ چان یک پتو روی ماسههای نرم پهن کرد و آنها زیر سایه یک درخت نخل نشستند.
چانگبین به دور دستها نگاه کرد و گفت: "این جا خیلی زیباست، باید بیشتر بیایم اینجا."
بنگ چان لبخند زد و گفت: "آره، اینجا فقط برای ما دو نفره. هیچ چیز جز آرامش."
آنها کنار هم نشستند، در حالی که موجها آرام به ساحل میرسیدند. چانگبین ناگهان دست بنگ چان را گرفت و به چشمهایش خیره شد. "من همیشه کنار تو خوشحالم، بنگ چان."
بنگ چان نگاه محبتآمیزی به چانگبین انداخت و دستش را محکمتر گرفت. "من هم همینطور، چانگبین. تو برای من همه چیزی هستی."
آنها در آن لحظه، با قلبهای پر از عشق و آرامش، تنها به لحظهای که با هم داشتند فکر کردند. هیچ چیز دیگری مهم نبود، جز حضور همدیگر.
---
امیدوارم از این سناریو لذت برده باشی😊
۱.۵k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.