چه آرزوی محالیست وصل جانانه

🍒🌱چه آرزوی محالیست وصل جانانه
به هرکه راز تو گفتم بگفت دیوانه

به سان لیلی و مجنون فسانه میگردم
ز یاد میروم اما بسی غریبانه

هر آنکه درد نداند ز عشق  آدم نیست
منم که عالِم عشقم در این نواخانه

گناه نیست اسارت به کس در این بلوا
منم که صید توام  بی هوا و بی دانه

کرم نما و نوازش به زخمهای تنم
که درد مند توام من میان این خانه

ز یک نگاه خمارت هزار مست بمرد
تهی شده ز وجودت تمام خم خانه

هزار سر به سر زلف تو گره بندند
بیار آن سر زلفت بنه بر این شانه

کفایتی تو نکردی بر این خراب آباد
گریختی ز کمندم ولی چه رندانه

شراب لعل لبانت فریب آدم بود
به هوش باد هم اکنون ادیب فرزانه

به سان #صوفی عاشق نشسته بر خاکم
به روز وصل بسازد سماع شادانه🍒🌱
مجتبی یزدی (صوفی)
دیدگاه ها (۳)

🍒🌱و فكر کنبه زنیکه انتظارتمام لحظه هایش راجویده ستپیش از آنک...

🌱🍒مپرس از من چرا در پیله مهر تو محبوسمکه عشق از پیله های مرد...

🌱🍒وبعد ماه می پرسه؟چه کسی باعث شد که به من خیره شوی؟🌱🍒

🍒🌱نه از درد فراق آشوب کردمنه دل را در غمت سرکوب کردمبه امـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط