و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...
و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...
مؤمنان چنیناند، اگر ببینند مردم نادان سخن زشت گویند،
آنان راه مسالمت پویند،
بزرگوارانه پاسخ دهند،
تا از شر ایشان برهند.
گفتار آنان استوار است و پذیرفته گردکار،
بر جاهلان نمیتازند،
و با مهربانی درونشان را آرام میسازند.
ادب قرآن چنین است و دستور پیغمبر این،
و خاندان رسول این ادب را از جد خود میراث بردند که «و انک لعلی خلق عظیم» ...
حضرت امام سجاد علیه السلام روزی به مردمی گذشت که از او بد میگفتند فرمود:
اگر راست میگویید خدا از من بگذرد و اگر دروغ میگوئید خدا از شما بگذرد...
روزی مردی برون خانه او را دید و بدو دشنام داد.
خادمان امام بر آن مرد حمله بردند.
ـ علی بن الحسین گفت:
ـ او را رها کنید.
سپس بدو گفت:
آنچه از ما بر تو پوشیده مانده بیشتر از آنست که می دانی. آیا حاجتی داری؟
مرد شرمنده شد و امام گلیمی را که بر دوش داشت بر او افکند و فرمود هزار درهم به او بدهند.
مرد از آن پس می گفت گواهی می دهم که تو فرزند پیغمبری...
هشام بن اسماعیل حاکم مدینه، بر مردم ستم بسیار کرد چون از کار برکنارش کردند،
مقرر شد برای تنبیه وی او را برابر مردم برپا بدارند تا هر کس هر چه می خواهد بدو بگوید.
هشام می گفت جز علی بن الحسین از کسی نمیترسم.
هشام از تیره بنیمخزوم است و این تیره از دیرزمان با بنیهاشم دشمن بودند و این مرد در مدت حکومت خود در مدینه علی بن الحسین (ع) را فراوان آزار میکرد و به خاندان پیغمبر (ص) سخنان زشت میگفت.
روز عزل او،
امام کسان خود را گفت مبادا به هشام سخن تلخی بگوئید و چون خود بدو رسید بر وی سلام کرد هشام گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ...
روزی مردی او را دشنام گفت. علی بن الحسین خاموش ماند و بدو ننگریست.
مرد گفت:
ـ با توام!
و امام پاسخ داد:
ـ و من سخن تو را ناشنیده می گیرم!
صلوات بر محمد...
دورود و سلام بی انتهای خداوند و ملایک بر این خاندان رحمت و کرامت تا ابدالدهر...
https://telegram.me/rabazeh
مؤمنان چنیناند، اگر ببینند مردم نادان سخن زشت گویند،
آنان راه مسالمت پویند،
بزرگوارانه پاسخ دهند،
تا از شر ایشان برهند.
گفتار آنان استوار است و پذیرفته گردکار،
بر جاهلان نمیتازند،
و با مهربانی درونشان را آرام میسازند.
ادب قرآن چنین است و دستور پیغمبر این،
و خاندان رسول این ادب را از جد خود میراث بردند که «و انک لعلی خلق عظیم» ...
حضرت امام سجاد علیه السلام روزی به مردمی گذشت که از او بد میگفتند فرمود:
اگر راست میگویید خدا از من بگذرد و اگر دروغ میگوئید خدا از شما بگذرد...
روزی مردی برون خانه او را دید و بدو دشنام داد.
خادمان امام بر آن مرد حمله بردند.
ـ علی بن الحسین گفت:
ـ او را رها کنید.
سپس بدو گفت:
آنچه از ما بر تو پوشیده مانده بیشتر از آنست که می دانی. آیا حاجتی داری؟
مرد شرمنده شد و امام گلیمی را که بر دوش داشت بر او افکند و فرمود هزار درهم به او بدهند.
مرد از آن پس می گفت گواهی می دهم که تو فرزند پیغمبری...
هشام بن اسماعیل حاکم مدینه، بر مردم ستم بسیار کرد چون از کار برکنارش کردند،
مقرر شد برای تنبیه وی او را برابر مردم برپا بدارند تا هر کس هر چه می خواهد بدو بگوید.
هشام می گفت جز علی بن الحسین از کسی نمیترسم.
هشام از تیره بنیمخزوم است و این تیره از دیرزمان با بنیهاشم دشمن بودند و این مرد در مدت حکومت خود در مدینه علی بن الحسین (ع) را فراوان آزار میکرد و به خاندان پیغمبر (ص) سخنان زشت میگفت.
روز عزل او،
امام کسان خود را گفت مبادا به هشام سخن تلخی بگوئید و چون خود بدو رسید بر وی سلام کرد هشام گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ...
روزی مردی او را دشنام گفت. علی بن الحسین خاموش ماند و بدو ننگریست.
مرد گفت:
ـ با توام!
و امام پاسخ داد:
ـ و من سخن تو را ناشنیده می گیرم!
صلوات بر محمد...
دورود و سلام بی انتهای خداوند و ملایک بر این خاندان رحمت و کرامت تا ابدالدهر...
https://telegram.me/rabazeh
۷۸۷
۳۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.