مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید

️مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید

هیچکس به او کار نمیداد ، همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری، یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند، مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچکتر شد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد.
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…
دیدگاه ها (۶)

کفشهایم خسته اند !پاهایم اما ، امیدوارهنوز می شودهزار پله را...

مندر تمامِ پنجره‌ها انتظار تو را می‌کشم... #رضا_براهنی

گفتنی هایی به دل دارم نمی گویم به توعاشقت هستم گرفتارم نمی گ...

دو دستت را به من بسپارکه با آن‌هادل خود را نگه دارم #محمود_د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط