عکس نوشت: همراهی
عکس نوشت: همراهی
بخونید خیلی قشنگه⬅
دلت هوایی حرم آقا شد منم دعا کنید
دوطرفِ کنار تشک چند کتاب روی هم گذاشته شده بود، که هر از گاه یکی شان را برمی داشت، صفحه ای را باز میکرد و روی کاغذ چیزی را از روی آن یادداشت می کرد. یا دو کتاب را با هم مقایسه می کرد، جمله ای را چندباره تکرار می کرد انگار که بخواهد حفظ کند.
صدای سرفه های هراز چندگاهش به آشپزخانه می رسید.
جایی که همسرش ایستاده بود و داشت آخرین بریده لیمو را می چلاند توی لیوان،
لیوان را گذاشت توی سینی کوچک و رفت پیش مرد که هنوز غرق در کتاب ها بود.
- حاجاقا با این سینه خسته و سرماخورده، صدای گرفته و سرفه، امشبم میخواین برین جلسه؟
مرد در حالی که لبخند میزد گفت:" فکرکنم اون لیوانِ تو سینی برای من باشه!"
- حواس نمیذارید حاجاقا، مخلوط عسل و لیموی تازه است، برای سینه خوبه البته به شرط استراحت
مرد دوباره می خندد؛ اما وسط خنده سرفه اش می گیرد.
- می بینی خنده هم به مانیومده، حاج خانم دهه آخر صفره، منم قول دادم، مردم مراجعه می کنند به هیات، بی-سخنران که نمیشه، سینه خسته هم خودش حسنه
حالا هم اگر زحمت بکشی و اون عبای پشمی رو بیاری که تو مسیر سینه ام گرم بمونه، ممنون میشم
- حاجاقا توی این هوای سرد امروز حرم رو خط بگیرین، خود آقا هم راضی نیست که زائرش با حال خراب و مریض بره خدمتش.
- حاج خانم حال خراب و مریض رو بهتر میخرند وانگهی شما که میدونی منی که از وفای به عهد روی منبر برای مردم میگم اگر بخوام خودم عهد بشکنم که میشه رطب خورده ای که منع رطب میکنه!
زن میخواهد چیزی بگوید اما سکوت میکند.
- پس حاجاقا اینبار منم تو عهدت همراهیت میکنم، نمیشه که با این حال تنها برین
#عاشق-الرضا
یه قدم تا خدا ↓ ↓ ↓
https://telegram.me/ye_qadam_ta_khoda
بخونید خیلی قشنگه⬅
دلت هوایی حرم آقا شد منم دعا کنید
دوطرفِ کنار تشک چند کتاب روی هم گذاشته شده بود، که هر از گاه یکی شان را برمی داشت، صفحه ای را باز میکرد و روی کاغذ چیزی را از روی آن یادداشت می کرد. یا دو کتاب را با هم مقایسه می کرد، جمله ای را چندباره تکرار می کرد انگار که بخواهد حفظ کند.
صدای سرفه های هراز چندگاهش به آشپزخانه می رسید.
جایی که همسرش ایستاده بود و داشت آخرین بریده لیمو را می چلاند توی لیوان،
لیوان را گذاشت توی سینی کوچک و رفت پیش مرد که هنوز غرق در کتاب ها بود.
- حاجاقا با این سینه خسته و سرماخورده، صدای گرفته و سرفه، امشبم میخواین برین جلسه؟
مرد در حالی که لبخند میزد گفت:" فکرکنم اون لیوانِ تو سینی برای من باشه!"
- حواس نمیذارید حاجاقا، مخلوط عسل و لیموی تازه است، برای سینه خوبه البته به شرط استراحت
مرد دوباره می خندد؛ اما وسط خنده سرفه اش می گیرد.
- می بینی خنده هم به مانیومده، حاج خانم دهه آخر صفره، منم قول دادم، مردم مراجعه می کنند به هیات، بی-سخنران که نمیشه، سینه خسته هم خودش حسنه
حالا هم اگر زحمت بکشی و اون عبای پشمی رو بیاری که تو مسیر سینه ام گرم بمونه، ممنون میشم
- حاجاقا توی این هوای سرد امروز حرم رو خط بگیرین، خود آقا هم راضی نیست که زائرش با حال خراب و مریض بره خدمتش.
- حاج خانم حال خراب و مریض رو بهتر میخرند وانگهی شما که میدونی منی که از وفای به عهد روی منبر برای مردم میگم اگر بخوام خودم عهد بشکنم که میشه رطب خورده ای که منع رطب میکنه!
زن میخواهد چیزی بگوید اما سکوت میکند.
- پس حاجاقا اینبار منم تو عهدت همراهیت میکنم، نمیشه که با این حال تنها برین
#عاشق-الرضا
یه قدم تا خدا ↓ ↓ ↓
https://telegram.me/ye_qadam_ta_khoda
۱.۳k
۲۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.