تهیونگ:رفتم رفتم به مولا رفتم
تهیونگ:رفتم رفتم به مولا رفتم
ا.ت:اگه بجای اینکه فک ت کار کنه دستت کار کنه بهتر نیست
ا.ت یهو یاد نودل هاش میوفته
ا.ت :وای سوخت سوخت نههههه
ا.ت میره تو آشپز خونه وقتی میبینه
هنوز نودل ها نسوختن گاز خاموش میکنه
روی سینی ۳ تا کاسه سوپ رو میزاره و آب جوها
ا.ت:بچه ها کار من تموم شده کارشماها تموم شدههه (خیلی بلند گفت)
کوک:اره بابا فک کنم بلند گو قورت دادی😂
تهیونگ:راست میگه همسایه هام شنیدن 😂
ا.ت با سینی میاد
ا.ت:چقدر فک میزنین فک درد نگرفتین
سینی رو میده دست تهیونگ
ا.ت:تو اینو بگیر من میرم کامپیوترم رو بیارم
اوک
تهیونگ:باشه
چادر درست کردیم یه فرشپشمالو نرم و ۳ تا لاهافت گذاشتیم ا.ت هم امد کامپیوترش یه جا گذاشت و نودل و آب جو می خوردیم و
نگاه میکردیم یه فیلم ترسناک بود ا.ت همش ۰ون میترسید بالشت رو فشار میداد
تهیونگ:ا.ت میترسی 😂
ا.ت:نه نمی ترسم
تهیونگ :پس چرا انقدر بالشت رو محکم فشار میدی
ا.ت:عادتمه همیشه اینکارو میکنم
کوک:ساکت باشین فیلم و بیبنم
یهو فیلم صحنه دار میشه ا.ت اون
صحنه ۴۰ ثانیه میبره جلو تا اونجا تموم ش
کوک:واسه چی رد میکنی
تهیون :راست میگه
ا.ت چشماش رو گرد می کنه
ا.ت:بابا این صحنه کیس
کوک:مگه چی میشه بیبنیم
ا.ت:من نمی خوام بیبنم
تهیونگ:این فیلمو تو انتخاب کردی پس باید بیبنی
ا.ت:چه ربطی داره
تهیونگ:اهان تازه فهمیدم تو هنوز نی نی
ا.ت:نیستم
کوک:اگه نیستی باید ببینی
ا.ت:اوووف
اون صحته کیس رو آوردن و ا.ت ازخجالت آب شد بلخر اون صحنه گذشت
(چند مین بعد )
فیلم تموم شد که یهو زنگ در خورد
ا.ت:کی الان زنگ زده من بدم ببینم
در باز کردم دیدم سو و جنی (جنی بلک پینک نیست)و سوک هون امدن (سو جنی و سوک هون دوست ها صمیمی ا.ت هستن)امدن تو
سو :دختر کجا بودی دلم واست تنگ شده
پرید بغل ا.ت
ا.ت:فقط یه هفته رفتین سفر
جنی :تو دلت برا مون تنگ نشده
ا.ت:نه
سوک هو ن کله ا.ت زیر بغل ش میکنه
سوک هون:چقدر تو زر میزنی بیا بغلم خر(سو ک هون پسره و مثل برادر ا.ت )
تهیونگ و جونگکوک هم میان
کوک:اینا کین ا.ت
سوک هون:تو وقتی ما رفتیم دوست پیدا کردی
ا.ت:میشه ولم کنی خفه شدم
سوک هون ا.ت رو ول میکنه
ا.ت:اینا دوستامم
جونگکوک یه ذره به سوک هون حسودیش میشه
ا.ت میپره رو کول سوک هون
ا.ت:منو تا حیاط میبری فهمیدی
سوک هون:تو نمیزاری من راحت باشمنه
ا.ت:مگه دلت واسم تنگ نشده پس منو ببر
سو :ا.ت تو خیلی پروی
جنی :راست میگه
ا.ت:اگه شماهام دلتون واسه ام تنگ شده منو کولم کنینبیبن سوک هون منک چقدر دوست داره کولم میکنه
گونه سوک هون رو میبوسه
کوک هم خیلی بد نگاه میکنه
سوک هون:خیلی چاپلوسی
تهیونگ:نمی خوای دوستات رو بهمون معرفی کنی
ا.ت با دستش رو بهشون نشونمیده میگه
ا.ت:اون سو اونم جنی اینم که من رو کولشم سوک هون که اصن شانس نداره همه دوست دختراش ولش میکنن
سوک هون محکم میزنه به پای ا.ت
ا.ت:ببخشید داشتم شوخی میکردم
جنی:بسه بریم تو اون چادر جرعت و حقیقت بازی کنین
ا.ت:باشه برو خر من ببخشید دوست من
رفتیم و تو چادر نشستیم
جنی :ایت بطری رو به هرکسی شد همو میبوسن
ا.ت:مگه نباید ما انتخاب کنیم که جرعت بگیم یا حقیقت
جنی:نه هرجور رئیس بازی بگه همون کارو میکنیم
جنی بطری رو مچرخونه وجلو ا.ت و تهیونگ میشه
ا.ت:میشه من این کارو نکنم تو رو خدا
جنی :نمیشه باید ببوسی
ا.ت:باشه تهیونگ تو مشکلی نداری
تهیونگ:نه دیگه باید قوانین بازی رو رعایت کنیم
ا.ت:هوووف
کوک هم خیلی خیلی اعصبانیه دستش رو مشت کرده
ا.ت سرش رو به سر تهیونگنزدیک میکنه و......
(خمارییییییی)
شرط
لایک۲۶
کامنت۵۰
ا.ت:اگه بجای اینکه فک ت کار کنه دستت کار کنه بهتر نیست
ا.ت یهو یاد نودل هاش میوفته
ا.ت :وای سوخت سوخت نههههه
ا.ت میره تو آشپز خونه وقتی میبینه
هنوز نودل ها نسوختن گاز خاموش میکنه
روی سینی ۳ تا کاسه سوپ رو میزاره و آب جوها
ا.ت:بچه ها کار من تموم شده کارشماها تموم شدههه (خیلی بلند گفت)
کوک:اره بابا فک کنم بلند گو قورت دادی😂
تهیونگ:راست میگه همسایه هام شنیدن 😂
ا.ت با سینی میاد
ا.ت:چقدر فک میزنین فک درد نگرفتین
سینی رو میده دست تهیونگ
ا.ت:تو اینو بگیر من میرم کامپیوترم رو بیارم
اوک
تهیونگ:باشه
چادر درست کردیم یه فرشپشمالو نرم و ۳ تا لاهافت گذاشتیم ا.ت هم امد کامپیوترش یه جا گذاشت و نودل و آب جو می خوردیم و
نگاه میکردیم یه فیلم ترسناک بود ا.ت همش ۰ون میترسید بالشت رو فشار میداد
تهیونگ:ا.ت میترسی 😂
ا.ت:نه نمی ترسم
تهیونگ :پس چرا انقدر بالشت رو محکم فشار میدی
ا.ت:عادتمه همیشه اینکارو میکنم
کوک:ساکت باشین فیلم و بیبنم
یهو فیلم صحنه دار میشه ا.ت اون
صحنه ۴۰ ثانیه میبره جلو تا اونجا تموم ش
کوک:واسه چی رد میکنی
تهیون :راست میگه
ا.ت چشماش رو گرد می کنه
ا.ت:بابا این صحنه کیس
کوک:مگه چی میشه بیبنیم
ا.ت:من نمی خوام بیبنم
تهیونگ:این فیلمو تو انتخاب کردی پس باید بیبنی
ا.ت:چه ربطی داره
تهیونگ:اهان تازه فهمیدم تو هنوز نی نی
ا.ت:نیستم
کوک:اگه نیستی باید ببینی
ا.ت:اوووف
اون صحته کیس رو آوردن و ا.ت ازخجالت آب شد بلخر اون صحنه گذشت
(چند مین بعد )
فیلم تموم شد که یهو زنگ در خورد
ا.ت:کی الان زنگ زده من بدم ببینم
در باز کردم دیدم سو و جنی (جنی بلک پینک نیست)و سوک هون امدن (سو جنی و سوک هون دوست ها صمیمی ا.ت هستن)امدن تو
سو :دختر کجا بودی دلم واست تنگ شده
پرید بغل ا.ت
ا.ت:فقط یه هفته رفتین سفر
جنی :تو دلت برا مون تنگ نشده
ا.ت:نه
سوک هو ن کله ا.ت زیر بغل ش میکنه
سوک هون:چقدر تو زر میزنی بیا بغلم خر(سو ک هون پسره و مثل برادر ا.ت )
تهیونگ و جونگکوک هم میان
کوک:اینا کین ا.ت
سوک هون:تو وقتی ما رفتیم دوست پیدا کردی
ا.ت:میشه ولم کنی خفه شدم
سوک هون ا.ت رو ول میکنه
ا.ت:اینا دوستامم
جونگکوک یه ذره به سوک هون حسودیش میشه
ا.ت میپره رو کول سوک هون
ا.ت:منو تا حیاط میبری فهمیدی
سوک هون:تو نمیزاری من راحت باشمنه
ا.ت:مگه دلت واسم تنگ نشده پس منو ببر
سو :ا.ت تو خیلی پروی
جنی :راست میگه
ا.ت:اگه شماهام دلتون واسه ام تنگ شده منو کولم کنینبیبن سوک هون منک چقدر دوست داره کولم میکنه
گونه سوک هون رو میبوسه
کوک هم خیلی بد نگاه میکنه
سوک هون:خیلی چاپلوسی
تهیونگ:نمی خوای دوستات رو بهمون معرفی کنی
ا.ت با دستش رو بهشون نشونمیده میگه
ا.ت:اون سو اونم جنی اینم که من رو کولشم سوک هون که اصن شانس نداره همه دوست دختراش ولش میکنن
سوک هون محکم میزنه به پای ا.ت
ا.ت:ببخشید داشتم شوخی میکردم
جنی:بسه بریم تو اون چادر جرعت و حقیقت بازی کنین
ا.ت:باشه برو خر من ببخشید دوست من
رفتیم و تو چادر نشستیم
جنی :ایت بطری رو به هرکسی شد همو میبوسن
ا.ت:مگه نباید ما انتخاب کنیم که جرعت بگیم یا حقیقت
جنی:نه هرجور رئیس بازی بگه همون کارو میکنیم
جنی بطری رو مچرخونه وجلو ا.ت و تهیونگ میشه
ا.ت:میشه من این کارو نکنم تو رو خدا
جنی :نمیشه باید ببوسی
ا.ت:باشه تهیونگ تو مشکلی نداری
تهیونگ:نه دیگه باید قوانین بازی رو رعایت کنیم
ا.ت:هوووف
کوک هم خیلی خیلی اعصبانیه دستش رو مشت کرده
ا.ت سرش رو به سر تهیونگنزدیک میکنه و......
(خمارییییییی)
شرط
لایک۲۶
کامنت۵۰
۱۳.۵k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.