فروغ من
فروغِ من...
ستاره ی من...
نگاهم کن...
ضربان قلبم به ایستادن نزدیک است...
مهتابِ من...
چون آفتاب بر ظلمانی شبم بتاب...
بگذاردر آغوشت ...بگریزم از خاموشی...
آوازها در حنجره ام یخ می بندد...اگرنیایی..
اما...
اگربیایی...
بهار می آید...
ومن...
شکوفه می شوم...
می نشینم بر گیسوانت...
عطر یاس می شوم بر پیراهنت...
مهربانم...
شعرِ من در شعور تو هویدا می شود...
وباتو...
می گریزم از سیلاب تباهی...
من...
می مانم تا بیایی...
کمی خنده...دوای دردِ من میشود...
من باتو...
هرگز راهم را گم نمی کنم...
ای روشنی راهم.
ستاره ی من...
نگاهم کن...
ضربان قلبم به ایستادن نزدیک است...
مهتابِ من...
چون آفتاب بر ظلمانی شبم بتاب...
بگذاردر آغوشت ...بگریزم از خاموشی...
آوازها در حنجره ام یخ می بندد...اگرنیایی..
اما...
اگربیایی...
بهار می آید...
ومن...
شکوفه می شوم...
می نشینم بر گیسوانت...
عطر یاس می شوم بر پیراهنت...
مهربانم...
شعرِ من در شعور تو هویدا می شود...
وباتو...
می گریزم از سیلاب تباهی...
من...
می مانم تا بیایی...
کمی خنده...دوای دردِ من میشود...
من باتو...
هرگز راهم را گم نمی کنم...
ای روشنی راهم.
- ۴۰۱
- ۰۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط