خسته از روزای غمگین بدون اتفاق

خسته از روزای غمگین بدون اتفاق
دیدگاه ها (۰)

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفتاین وقت شب این شاعر دیوانه ...

نگاه کن حال این شهروجنونم دیدنی کردههمه میگن پدرخوندهواسه چی...

اجر به اجر من من پشت دیوارم...

یه قاب عکس شکستهدر میان انبوهی از تار عنکبوت و گرد خاک

مهشید خیلی خسته شدم بیا که روزای اخرمه😭😭😭😭😔😔😔😔

One day

روزای معمولی فحش میخوریم، روزای سخت گلوله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط