بانوی شعرهای پر از های وهوی من
بانوی شعرهای پر از هایوهوی من
مطلعنشینِ دورتر از آرزوی من
امشب ردیف این غزل آئینهدار توست
بنشین کنار قافیهها روبهروی من
دارم درون قاب خودم خاک میخورم
دستی بکش به شیشهی بیرنگوبوی من
در سردسیر ثانیهها با هوای تو
سرگرم واژههاست لبِ گفتگوی من
راهی نشست زیر قدمهای رفتنت
راهی که بست بعدِ تو راه گلوی من
چشمان سرخِ غیرتیَم روسفید شد
میرفت اگرچه پشت سرت آبروی من!
اینک منم؛ به یاد تو فرهاد میشوم
اینک تویی کنار خودت، تلخخوی من
"...رفتی" اگرچه ساده، ولیکن بعید نیست
روزی "نهاد جمله" بیاید بهسوی من ...
مطلعنشینِ دورتر از آرزوی من
امشب ردیف این غزل آئینهدار توست
بنشین کنار قافیهها روبهروی من
دارم درون قاب خودم خاک میخورم
دستی بکش به شیشهی بیرنگوبوی من
در سردسیر ثانیهها با هوای تو
سرگرم واژههاست لبِ گفتگوی من
راهی نشست زیر قدمهای رفتنت
راهی که بست بعدِ تو راه گلوی من
چشمان سرخِ غیرتیَم روسفید شد
میرفت اگرچه پشت سرت آبروی من!
اینک منم؛ به یاد تو فرهاد میشوم
اینک تویی کنار خودت، تلخخوی من
"...رفتی" اگرچه ساده، ولیکن بعید نیست
روزی "نهاد جمله" بیاید بهسوی من ...
۷۷۸
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.