فیک من عاشق یه مافیا شدم
فیک من عاشق یه مافیا شدم
پارت یک
از زبون جیا
اوفف امروز اصلا حوصله ی مدرسه رفتن ندارم چون دیشب تا صبح داشتم سریال عاشقانه ماه میدیدم و عر میزدم داشتم صبحونه میخوردم که تهیونگ اومد و سریع رفت بیرون جیا: مامان ته چشه؟
م.ج: نمیدونم والا اینروزا خیلی مشکوک شده میگم نکنه دوست دختر داره؟
جیا: نه بابا این به فرشته ام پا نمیده
م.ج: خب دیگه زیاد حرف زدی برو که روز اول دانشگات دیرت میشه ها
داشتم بدو بدو میرفتم که دیدم تهیونگ پشت یه ستون داره با یه پسره حرف میزد اما تهیونگ سیگار دستش بود اون سیگاری نیست رفتم نزدیکتر که دیدم دارن درمورد مواد مخدر و برده های جنسی حرف میزدن سریع رفتم پیشش و گفتم: تهیونگ اینجا چخبره؟ مواد؟ برده ی جنسی؟ چه گهی میخوری؟
که دیدم پسره یه پوزخند زد و رفت
ته: جیا خفه شو بریم تو مدرسه بهت میگم
باشه ای گفتم و راه افتادیم دانشگاه رفتم تو کلاس که دیدم اون پسره که امروز با ته حرف میزد تو کلاس ما بود داشتم از تعجب شاخ در میاوردم استاد: خب جیا تو برو پیش میا و تهیونگ توام برو پیش جونککوک
وای شت دقیقا جلوی جونککوک و تهیونگ نشستم الان من پیش مافیا بشینم؟ ریدم
استاد: جیا بیا صابت کن این یه مثلثه
جیا: به جان خودت که اینقدر دوست دارم به جان خارو مادرت به جان زنو بچت این یه مثلثه(کسل)
استاد: نه اینجوری حساب نی که باید..
جیا: اگه قبول نداری تا برم قرانو بیارم
استاد: چرا قبول دارم بشین
که همه زدن زیر خنده و دست زدن برام بجز جونککوک و لرا اون دوتا بدجور رو مخم بودن بالاخره کلاس با ور ورای استاد تموم شد تو زنگ بودیم که دنبال تهیونگ بودم وقتی پیداش کردم دیدم داره.....
پارت یک
از زبون جیا
اوفف امروز اصلا حوصله ی مدرسه رفتن ندارم چون دیشب تا صبح داشتم سریال عاشقانه ماه میدیدم و عر میزدم داشتم صبحونه میخوردم که تهیونگ اومد و سریع رفت بیرون جیا: مامان ته چشه؟
م.ج: نمیدونم والا اینروزا خیلی مشکوک شده میگم نکنه دوست دختر داره؟
جیا: نه بابا این به فرشته ام پا نمیده
م.ج: خب دیگه زیاد حرف زدی برو که روز اول دانشگات دیرت میشه ها
داشتم بدو بدو میرفتم که دیدم تهیونگ پشت یه ستون داره با یه پسره حرف میزد اما تهیونگ سیگار دستش بود اون سیگاری نیست رفتم نزدیکتر که دیدم دارن درمورد مواد مخدر و برده های جنسی حرف میزدن سریع رفتم پیشش و گفتم: تهیونگ اینجا چخبره؟ مواد؟ برده ی جنسی؟ چه گهی میخوری؟
که دیدم پسره یه پوزخند زد و رفت
ته: جیا خفه شو بریم تو مدرسه بهت میگم
باشه ای گفتم و راه افتادیم دانشگاه رفتم تو کلاس که دیدم اون پسره که امروز با ته حرف میزد تو کلاس ما بود داشتم از تعجب شاخ در میاوردم استاد: خب جیا تو برو پیش میا و تهیونگ توام برو پیش جونککوک
وای شت دقیقا جلوی جونککوک و تهیونگ نشستم الان من پیش مافیا بشینم؟ ریدم
استاد: جیا بیا صابت کن این یه مثلثه
جیا: به جان خودت که اینقدر دوست دارم به جان خارو مادرت به جان زنو بچت این یه مثلثه(کسل)
استاد: نه اینجوری حساب نی که باید..
جیا: اگه قبول نداری تا برم قرانو بیارم
استاد: چرا قبول دارم بشین
که همه زدن زیر خنده و دست زدن برام بجز جونککوک و لرا اون دوتا بدجور رو مخم بودن بالاخره کلاس با ور ورای استاد تموم شد تو زنگ بودیم که دنبال تهیونگ بودم وقتی پیداش کردم دیدم داره.....
۱.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.