شاهنامه قسمت پایان کار اغریرث
#شاهنامه #قسمت ۳۳ #پایان کار اغریرث
به بزرگان ایران که در بند بودند آگاهی رسید که زال و دیگر دلیران به کینه خواهی برخاسته ان در نهان پیامی نزد اغریرث فرستادند که «ای نیکنام، ما همه سپاسگزار توایم. تو می دانی که زال و مهراب به کین نوذر برخواهند خاست.
چون خبر به افراسیاب برسد خواهد شد جان ما را تباه خواهد کرد. اگر اغریرث ثواب می بیند ما را از بند رها کند سپاسگزار او باشیم.»
اغریرث پاسخ داد که «. اگر چنین کنم دشمنی خود را با افراسیاب آشکار کرده ام . اما چاره ای دیگر خواهم کرد.
بزرگان ایران وی را دعا کردند و پیکی تیزرو نزد دستان فرستادند که «اغریرث یار ماست
اغریرث چنان که پیمان کرده بود با سپاه خود بسوی ری راند و بندیان ایران را در ساری گذاشت. چیزی نگذشت که خبر به زال رسید که کشواد بستگان و یاران نوذر را رها ساخته و با آنان دیدار کرد
اما چون اغریرث از مازندران به ری آمد افراسیاب از آزادی بندیان آگاه شد و بر اغریرث خشم گرفت که «بتو گفتم که اینان را بکش. چه جای آهسته کاری بود؟ اغریرث آرام گفت «آدمی را در دیده شرم باید.
کسی را که که به بدی دسترس می افتد باید یزدان را بیاد آرد و از بدی بپرهیزد.» افراسیاب در سخن درماند که اغریرث از شرم و خرد سخن می گفت و وی خونش به جوش آمد و بر آشفت و از تیغ از میان بر کشید و بر پیکر برادر فرود آورد و او را دو نیمه کرد.
به بزرگان ایران که در بند بودند آگاهی رسید که زال و دیگر دلیران به کینه خواهی برخاسته ان در نهان پیامی نزد اغریرث فرستادند که «ای نیکنام، ما همه سپاسگزار توایم. تو می دانی که زال و مهراب به کین نوذر برخواهند خاست.
چون خبر به افراسیاب برسد خواهد شد جان ما را تباه خواهد کرد. اگر اغریرث ثواب می بیند ما را از بند رها کند سپاسگزار او باشیم.»
اغریرث پاسخ داد که «. اگر چنین کنم دشمنی خود را با افراسیاب آشکار کرده ام . اما چاره ای دیگر خواهم کرد.
بزرگان ایران وی را دعا کردند و پیکی تیزرو نزد دستان فرستادند که «اغریرث یار ماست
اغریرث چنان که پیمان کرده بود با سپاه خود بسوی ری راند و بندیان ایران را در ساری گذاشت. چیزی نگذشت که خبر به زال رسید که کشواد بستگان و یاران نوذر را رها ساخته و با آنان دیدار کرد
اما چون اغریرث از مازندران به ری آمد افراسیاب از آزادی بندیان آگاه شد و بر اغریرث خشم گرفت که «بتو گفتم که اینان را بکش. چه جای آهسته کاری بود؟ اغریرث آرام گفت «آدمی را در دیده شرم باید.
کسی را که که به بدی دسترس می افتد باید یزدان را بیاد آرد و از بدی بپرهیزد.» افراسیاب در سخن درماند که اغریرث از شرم و خرد سخن می گفت و وی خونش به جوش آمد و بر آشفت و از تیغ از میان بر کشید و بر پیکر برادر فرود آورد و او را دو نیمه کرد.
- ۱.۲k
- ۰۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط