شعر
اصلاً چرا کم است به هم اِشتیاقمان ؟!
وقتی پُر است عطرِ تنت در اتاقمان ...
از غربتم ، از این همه غم مُشت می خورم
آیینه را شکسته دلیلِ فراقمان
رد می شوی به عمد نگاهم نمی کنی
گاهی بگیر از دلِ سنگت سراغمان
تا دیدمت دوباره دلم تازه شد به عشق
ای کاش باز سر برسد اتّفاقمان
هیزم بریز ، فتنه بکن با دو چشم خویش
تا گُر بگیرد آتشِ سرد اجاقمان
حالا چگونه سر کنم اینجا بدون تو
وقتی پُر است عطر تنت در اتاقمان
"سعید شیروانی"
#شعر #شعر_زیبا #دل #عشق #عطر #سرد #آتش #آیینه #غربت #سعید_شیروانی
وقتی پُر است عطرِ تنت در اتاقمان ...
از غربتم ، از این همه غم مُشت می خورم
آیینه را شکسته دلیلِ فراقمان
رد می شوی به عمد نگاهم نمی کنی
گاهی بگیر از دلِ سنگت سراغمان
تا دیدمت دوباره دلم تازه شد به عشق
ای کاش باز سر برسد اتّفاقمان
هیزم بریز ، فتنه بکن با دو چشم خویش
تا گُر بگیرد آتشِ سرد اجاقمان
حالا چگونه سر کنم اینجا بدون تو
وقتی پُر است عطر تنت در اتاقمان
"سعید شیروانی"
#شعر #شعر_زیبا #دل #عشق #عطر #سرد #آتش #آیینه #غربت #سعید_شیروانی
۲.۹k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.