شهیدخبر
شهیدخبر/
♦ ️نجوای مادرانه همسر سردار شهید"سید محسن صفوی" با فرزندش "سیدابوذر"
♦ ️ابوذرم ،گاهی برایت آرزوی شهادت وگاهی آرزوی طول عمر میکنم .
🔸 ابوذرم
🔻 امروز خاطره ای برایت تعریف میکنم ، که زمانی در مکه معظمه بودم واز حج تمتع برگشتم مرتب برایت تعریف کرده ام، سال ۱۳۷۲ در چنین زمانی ودر مشعر ومنا فقط به " سر" تو فکر میکردم
🔻 چون تو فرزند ارشدم بودی
🔻 آیا میتوانم ترا قربانی کنم یا نه . میتوانم کارد بردارم وسرت را .... وهای های گریه میکردم هر سنگی که برمیداشتم بسیارفکر میکردم و بسیار اشک می ریختم اصلا زانو میزدم
🔻 فکر میکردم دارم به خدا دروغ میگم چون هم عاشق خدای مهربان بودم وهم عاشق تو وهم به حضرت ابراهیم خلیل الله(ع) وهم به اسماعیل عزیز (ع) وهم حضرت هاجر (س) فکر میکردم لحظات بسیار سختی را گذراندم .
🔻 چون باید انتخاب میکردم وسنگ برمیداشتم وسنگ پرتاب میکردم .
🔻 تورا به قربانگاه عشق ببرم
ویا سنگ ها را رها کنم
و به پروردگار و خالق هستی
بگویم من ابراهیمی نیستم
🔻 من بنده خود خواه ، بسیار ابوذرم را دوست دارم و هرگز او را قربانی نخواهم کرد و سنگ ها را سر جایش قرار دهم و به خدای عزیزتر از جانم دروغ نگویم .
🔻 زیر چادر سفیدم به آهستگی برای حضرت ابراهیم (ص) وحضرت اسماعیل (ع) و برای حضرت هاجر (س) ومخصوصاً خالق هستی آنچنان ضجه میزدم واشک میریختم که در زمان شهادت پدرت که در حقیقت اولین قربانی خانواده ام بود( که البته او خود انتخاب کرده بود هرچند اورا همیشه و همه جا وحتی در جبهه ها همراهی کرده بودم)ضجه و زاری نکرده بودم .
🔻 مرتب همسفری ها ودوستان به من تذکر میدادند که باید خوشحالی کنی که به شکار شیطان میروی ،سنگ ها را جمع کن تا برویم منا.
🔻 در سرزمین منا هم به من گفتند چرا گریه میکنی
باید خوشحالی کنی داری سنگ به شیطان میزنی !
🔻 با توکل و مدد از خدای مهربان بالاخره با شیطان درگیر شدم و به او سنگ زدم وحاضر شدم همه چیز وهمه شخص و همهُ فرزندانم را برای خدای عزیزم قربانی کنم.
🔻 ابوذرم الان ۲۵ سال از آن روز بزرگ میگذرد
ومن همیشه در پیچ وخم این راه مانده ام، گاهی برایت آرزوی شهادت وگاهی آرزوی طول عمر میکنم .
🔻 گاهی حرکت میکنم وگاهی درجا میزنم، فقط وفقط خدای قادر وتوانا در این راه پر عظمت حامی وپشتیبان من وهمهُ شما باشد.
ان شاءالله
به یاد شهید بزرگوار "سید محسن صفوی "اگر چه او خود به قربانگاه رفت، هنوز وهرگز در هیچ لحظه ای او را فراموش نخواهم کرد.
🔻 او در واقع یکی سرداران بزرگ به عنوان فرمانده قرارگاه مهندسی رزمی صراط المستقیم ازجنوب تا غرب کشور درجبه ها حق علیه باطل هم فرمانده ُدفاعی وهم پشتیبانی بود
🔻 پدر شهیدت در زندگیش یک فرمانده فرهنگی و خدماتی بود ،او عاشق خالق هستی بود وبه بندگان
خدا خالصانه خدمت کرد.
♦ ️نجوای مادرانه همسر سردار شهید"سید محسن صفوی" با فرزندش "سیدابوذر"
♦ ️ابوذرم ،گاهی برایت آرزوی شهادت وگاهی آرزوی طول عمر میکنم .
🔸 ابوذرم
🔻 امروز خاطره ای برایت تعریف میکنم ، که زمانی در مکه معظمه بودم واز حج تمتع برگشتم مرتب برایت تعریف کرده ام، سال ۱۳۷۲ در چنین زمانی ودر مشعر ومنا فقط به " سر" تو فکر میکردم
🔻 چون تو فرزند ارشدم بودی
🔻 آیا میتوانم ترا قربانی کنم یا نه . میتوانم کارد بردارم وسرت را .... وهای های گریه میکردم هر سنگی که برمیداشتم بسیارفکر میکردم و بسیار اشک می ریختم اصلا زانو میزدم
🔻 فکر میکردم دارم به خدا دروغ میگم چون هم عاشق خدای مهربان بودم وهم عاشق تو وهم به حضرت ابراهیم خلیل الله(ع) وهم به اسماعیل عزیز (ع) وهم حضرت هاجر (س) فکر میکردم لحظات بسیار سختی را گذراندم .
🔻 چون باید انتخاب میکردم وسنگ برمیداشتم وسنگ پرتاب میکردم .
🔻 تورا به قربانگاه عشق ببرم
ویا سنگ ها را رها کنم
و به پروردگار و خالق هستی
بگویم من ابراهیمی نیستم
🔻 من بنده خود خواه ، بسیار ابوذرم را دوست دارم و هرگز او را قربانی نخواهم کرد و سنگ ها را سر جایش قرار دهم و به خدای عزیزتر از جانم دروغ نگویم .
🔻 زیر چادر سفیدم به آهستگی برای حضرت ابراهیم (ص) وحضرت اسماعیل (ع) و برای حضرت هاجر (س) ومخصوصاً خالق هستی آنچنان ضجه میزدم واشک میریختم که در زمان شهادت پدرت که در حقیقت اولین قربانی خانواده ام بود( که البته او خود انتخاب کرده بود هرچند اورا همیشه و همه جا وحتی در جبهه ها همراهی کرده بودم)ضجه و زاری نکرده بودم .
🔻 مرتب همسفری ها ودوستان به من تذکر میدادند که باید خوشحالی کنی که به شکار شیطان میروی ،سنگ ها را جمع کن تا برویم منا.
🔻 در سرزمین منا هم به من گفتند چرا گریه میکنی
باید خوشحالی کنی داری سنگ به شیطان میزنی !
🔻 با توکل و مدد از خدای مهربان بالاخره با شیطان درگیر شدم و به او سنگ زدم وحاضر شدم همه چیز وهمه شخص و همهُ فرزندانم را برای خدای عزیزم قربانی کنم.
🔻 ابوذرم الان ۲۵ سال از آن روز بزرگ میگذرد
ومن همیشه در پیچ وخم این راه مانده ام، گاهی برایت آرزوی شهادت وگاهی آرزوی طول عمر میکنم .
🔻 گاهی حرکت میکنم وگاهی درجا میزنم، فقط وفقط خدای قادر وتوانا در این راه پر عظمت حامی وپشتیبان من وهمهُ شما باشد.
ان شاءالله
به یاد شهید بزرگوار "سید محسن صفوی "اگر چه او خود به قربانگاه رفت، هنوز وهرگز در هیچ لحظه ای او را فراموش نخواهم کرد.
🔻 او در واقع یکی سرداران بزرگ به عنوان فرمانده قرارگاه مهندسی رزمی صراط المستقیم ازجنوب تا غرب کشور درجبه ها حق علیه باطل هم فرمانده ُدفاعی وهم پشتیبانی بود
🔻 پدر شهیدت در زندگیش یک فرمانده فرهنگی و خدماتی بود ،او عاشق خالق هستی بود وبه بندگان
خدا خالصانه خدمت کرد.
- ۲.۷k
- ۱۰ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط