درخواستی از کوکو داریمممم
درخواستی از کوکو داریمممم
ژانرش:هنتای
از الان گفته باشم بهتون دوست دارین نخونین
___________________________
ا/ت:کوکو...کوکو بسه چشمامو باز کن
کوکو:هی ا/ت چرا صبر نمیکنی واقعن ارزششو داره بهت قول میدم
هاجیمه دست ا/ت اش رو محکم تر گرفت و به سمت مقصد مورد نظرش رفت
رو به ا/ت لبخندی شیطنت آمیز زد و با صدایی بم گفت
کوکو:خب...حالا میخوام چشم بندتو بردارم
ا/ت استرس داشت ولی وقتی دست گرم کوکو تو دستش بود آروم میشد حتی با اینکه استرسی که داشت از خوده کوکونوی بود
هاجیمه چشم بند *مانی عزیزشو باز کرد
(*مانی:اینجا یک لقبه=پول)
{ ا/ت}
چشمامو که باز کرد بی اختیار جیغ کشیدم
اتاقی پررر از کاستوم های مختلف رنگ های متفاوت دهنم باز مونده بود که کوکو از کمرم گرفت
کوکو:خب مانی کوچولوی من برای امشب کودوم یکی ازینا رو میخواد بپوشه؟
ا/ت:ام...امشب؟امشب مگه چخبره کوکو
(چیفویو)
هاجیمه حلقه ی دستش رو دور کمرم ا/ت محکم تر کرد و سرشو برد نزدیک گردن ا/ت نفس های داغش بدن ا/ت رو نوازش میکردن
کوکو:ها؟ امشب چخبره؟ بیخیال ا/ت خودتو به اون راه نزن خودت بهتر از من میدونی امشب قراره به____
ا/ت:نه کوکو
کوکونوی با اخمی برگشت و ا/ت رو نگاه کرد با لحن معترضانه ای گفت
کوکو:نه؟ اونوقت چرا؟
ا/ت:چون ما ۳ شب پیش انجامش دادیم
هاجیمه پوزخندی زد و ا/ت رو ول کرد و رفت سمت لباس ها
کوکو:خب این لباس بانی چطوره؟ دم کوچولوش رو ببین
ا/ت هم تچی زیر لب گفت و داشت میرفت سمت در که ازش خارج بشه که با حرف کوکو سر جاش وایستاد
کوکو:اوم...ا/ت میدونی چیه اگر دستت به در بخوره نه تنها دیگه بهت حق انتخاب نمیدم بلکه تو انجام دادنش هم کمی بهت فرصت استراحتم نمیدم حالا دوست داری برو بیرون
ا/ت نه تنها دست نزد به دستگیره بلکه چند قدم عقب رفت
ا/ت:چرا؟ چرا نمیذاری چند شب راحت باشم؟
هاجیمه تچی زیر لب گفت و ادامه داد
کوکو:کاش بیبی گرل منم مثل بیبی اون سه تا روانی حرف گوش کن بود
ا/ت:نا....نانی؟ تو...داری y/n* رو میگی؟
(اینجا اسم دوستتونو بذارین)
ا/ت و y/n بهترین دوستای هم بودن و وقتی بانتن/بونتن اون دوتا رو زیر دستش گرفت برای خودشون کردنشون
کوکو که حوصلش سر رفت
رفتش سمت یک کمد کوچولو درشو باز کرد یک عالمه کان*دوم با طعم های مختلف بود یکی شو برداشت از توی ظرف کنارشم چند بسته قرص برداشت و رفت سراغ لباس ا/ت
کوکو:اگر خودت انتخاب نمیکنی خودم بردارم
ا/ت با تردید دستشو دراز کرد و کاستوم پرستار رو برداشت
ا/ت:این...اینو میخوام
کوکو لبخندی زد و گفت
کوکو:تو اتاق منتظرتم خانوم پرستار
_____________
ادامه دارد.....
ژانرش:هنتای
از الان گفته باشم بهتون دوست دارین نخونین
___________________________
ا/ت:کوکو...کوکو بسه چشمامو باز کن
کوکو:هی ا/ت چرا صبر نمیکنی واقعن ارزششو داره بهت قول میدم
هاجیمه دست ا/ت اش رو محکم تر گرفت و به سمت مقصد مورد نظرش رفت
رو به ا/ت لبخندی شیطنت آمیز زد و با صدایی بم گفت
کوکو:خب...حالا میخوام چشم بندتو بردارم
ا/ت استرس داشت ولی وقتی دست گرم کوکو تو دستش بود آروم میشد حتی با اینکه استرسی که داشت از خوده کوکونوی بود
هاجیمه چشم بند *مانی عزیزشو باز کرد
(*مانی:اینجا یک لقبه=پول)
{ ا/ت}
چشمامو که باز کرد بی اختیار جیغ کشیدم
اتاقی پررر از کاستوم های مختلف رنگ های متفاوت دهنم باز مونده بود که کوکو از کمرم گرفت
کوکو:خب مانی کوچولوی من برای امشب کودوم یکی ازینا رو میخواد بپوشه؟
ا/ت:ام...امشب؟امشب مگه چخبره کوکو
(چیفویو)
هاجیمه حلقه ی دستش رو دور کمرم ا/ت محکم تر کرد و سرشو برد نزدیک گردن ا/ت نفس های داغش بدن ا/ت رو نوازش میکردن
کوکو:ها؟ امشب چخبره؟ بیخیال ا/ت خودتو به اون راه نزن خودت بهتر از من میدونی امشب قراره به____
ا/ت:نه کوکو
کوکونوی با اخمی برگشت و ا/ت رو نگاه کرد با لحن معترضانه ای گفت
کوکو:نه؟ اونوقت چرا؟
ا/ت:چون ما ۳ شب پیش انجامش دادیم
هاجیمه پوزخندی زد و ا/ت رو ول کرد و رفت سمت لباس ها
کوکو:خب این لباس بانی چطوره؟ دم کوچولوش رو ببین
ا/ت هم تچی زیر لب گفت و داشت میرفت سمت در که ازش خارج بشه که با حرف کوکو سر جاش وایستاد
کوکو:اوم...ا/ت میدونی چیه اگر دستت به در بخوره نه تنها دیگه بهت حق انتخاب نمیدم بلکه تو انجام دادنش هم کمی بهت فرصت استراحتم نمیدم حالا دوست داری برو بیرون
ا/ت نه تنها دست نزد به دستگیره بلکه چند قدم عقب رفت
ا/ت:چرا؟ چرا نمیذاری چند شب راحت باشم؟
هاجیمه تچی زیر لب گفت و ادامه داد
کوکو:کاش بیبی گرل منم مثل بیبی اون سه تا روانی حرف گوش کن بود
ا/ت:نا....نانی؟ تو...داری y/n* رو میگی؟
(اینجا اسم دوستتونو بذارین)
ا/ت و y/n بهترین دوستای هم بودن و وقتی بانتن/بونتن اون دوتا رو زیر دستش گرفت برای خودشون کردنشون
کوکو که حوصلش سر رفت
رفتش سمت یک کمد کوچولو درشو باز کرد یک عالمه کان*دوم با طعم های مختلف بود یکی شو برداشت از توی ظرف کنارشم چند بسته قرص برداشت و رفت سراغ لباس ا/ت
کوکو:اگر خودت انتخاب نمیکنی خودم بردارم
ا/ت با تردید دستشو دراز کرد و کاستوم پرستار رو برداشت
ا/ت:این...اینو میخوام
کوکو لبخندی زد و گفت
کوکو:تو اتاق منتظرتم خانوم پرستار
_____________
ادامه دارد.....
۱۳.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.