فرصتی نبود

فرصتی نبود
لحظه‌اش که رسید
نه به دست‌هایش فکر می‌‌کردم
نه آخرین نگاهش
نه رفتنش
نه حتی آرزوی ماندنش
تنها به زمینی‌ که باید دهان باز می‌‌کرد
و با قساوتِ تمام می‌‌بلعید
کسی‌ را که نمی‌دانست، پس از این لحظه
با خودش چه باید بکند.

#نيكى_فيروزكوهى
كتاب پاييز صد ساله شد / نشر ماه باران
دیدگاه ها (۱)

مرگ

روز‌های عجیبی‌ را میگذرانمروز‌هایی‌ که دلم می‌خواهد ساعت‌ها ...

آدم‌هایی‌ که شما را ترک می‌‌کنندغریبه‌هایی‌ هستند که یک روز ...

برای چه باید می‌‌گریستم ؟برای از دست دادن یک زندگی‌ که هرگز ...

درخواستی

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط