خواستم تا هفت سین را گسترم
خواستم تا هفت سین را گسترم
یک به یک سین ها گذشت از منظرم
سین اول سفره ای از نان تهی
داشت از اندوه و محنت آگهی
سین دوم هست سر پل ذهاب
در وجودم خانه کرد درد و عذاب
سین سوم زخم زد با دشنه اش
سیستان و کودکان تشنه اش
سین چهارم سنگ بود در هر مسیر
پاسبان هایی به دنبال اسیر
سین پنج و شیش،ساتور است و سیخ
کور و کر می کرد،می زد ضربه بیخ
سین هفتم بود جمع شش رقم
حاصل بیداد و محصول ستم
هفت سین من ولی از عشق بود
سفره من باز می شد با سرود
با سرور آشتی جان می گرفت
دوستی و مهر را آسان می گرفت
سرخوشی و دل خوشی باشند پیش
دور باشد میهنم از رنج و ریش
ساز و کرنا را به دست هم نهیم
رقص و جشن و پایکوبی برنهیم
ساغری در دست باشد پر شراب
ساقی اندر آن بریزد بی حساب
سیر باشد چشم و دل،رخ همچو سیب
دور باشد جان مردم از فریب
چون سمنو کام ها شیرین شود
هیچ کس،جز بانگ شادی نشنود
سبز باشد این زمین از زندگی
رخت بربندد ز جان،افسردگی
سرخ باشد شادمانی چون سماق
کس نکوبد بر سر عاشق چماق
عمرها مانند سرکه ماندگار
سالم و سرحال و پاک و برقرار
عطر سنجد باشد و دلباختن
رو به سوی دل فروزی تاختن
سرو سان باید گذشت از این شتاء
تا بیابیم بر شب تار اعتلاء
من اگر باشم وفادار سه پند
هیچ کس از من نمی بیند گزند
آتش ققنوس چون روشن شود
بار دیگر این کویر،گلشن شود
گر نباشد بین همراهان شکاف
ما همه باشیم آن سی مرغ قاف
هرکسی خورشید را باور کند
نور صلح تا بیکران صادر کند
#شعر #ادبیات #شاعر #م_الف
#سیاست #ادبیات_سیاسی
#نوروز #عید #هفت_سین
یک به یک سین ها گذشت از منظرم
سین اول سفره ای از نان تهی
داشت از اندوه و محنت آگهی
سین دوم هست سر پل ذهاب
در وجودم خانه کرد درد و عذاب
سین سوم زخم زد با دشنه اش
سیستان و کودکان تشنه اش
سین چهارم سنگ بود در هر مسیر
پاسبان هایی به دنبال اسیر
سین پنج و شیش،ساتور است و سیخ
کور و کر می کرد،می زد ضربه بیخ
سین هفتم بود جمع شش رقم
حاصل بیداد و محصول ستم
هفت سین من ولی از عشق بود
سفره من باز می شد با سرود
با سرور آشتی جان می گرفت
دوستی و مهر را آسان می گرفت
سرخوشی و دل خوشی باشند پیش
دور باشد میهنم از رنج و ریش
ساز و کرنا را به دست هم نهیم
رقص و جشن و پایکوبی برنهیم
ساغری در دست باشد پر شراب
ساقی اندر آن بریزد بی حساب
سیر باشد چشم و دل،رخ همچو سیب
دور باشد جان مردم از فریب
چون سمنو کام ها شیرین شود
هیچ کس،جز بانگ شادی نشنود
سبز باشد این زمین از زندگی
رخت بربندد ز جان،افسردگی
سرخ باشد شادمانی چون سماق
کس نکوبد بر سر عاشق چماق
عمرها مانند سرکه ماندگار
سالم و سرحال و پاک و برقرار
عطر سنجد باشد و دلباختن
رو به سوی دل فروزی تاختن
سرو سان باید گذشت از این شتاء
تا بیابیم بر شب تار اعتلاء
من اگر باشم وفادار سه پند
هیچ کس از من نمی بیند گزند
آتش ققنوس چون روشن شود
بار دیگر این کویر،گلشن شود
گر نباشد بین همراهان شکاف
ما همه باشیم آن سی مرغ قاف
هرکسی خورشید را باور کند
نور صلح تا بیکران صادر کند
#شعر #ادبیات #شاعر #م_الف
#سیاست #ادبیات_سیاسی
#نوروز #عید #هفت_سین
۱۱.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.