دو فنجان قهوه سفارش دادیم. درددل هایش را که کرد و غرهایش
دو فنجان قهوه سفارش دادیم. درددل هایش را که کرد و غرهایش را زد، شاخ و شانه هایش را که برای زمین و آسمان کشید و از خدا حسابی گله کرد، به صورتم نگاه کرد، لبخندم را که دید گفت:« تو آدم خوش بینی هستی.» یک قاشق سرپُر شکر ریختم توی فنجانم و گفتم :« نیمه ی خالی لیوان برای این است که شکر بریزیم توی قهوه ی تلخمان. »
*نظرم را گفتم فقط، همین ...
"مریم سمیع زادگان "
*نظرم را گفتم فقط، همین ...
"مریم سمیع زادگان "
۷۶۰
۲۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.