عشق یعنی خدمت بیمنتی
عشق یعنی خدمت بیمنتی
عشق یعنی طاعت بیجنتی
گاه بر بیاحترامی احترام
بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن
سینهات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز
قوتت را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درماندهای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی
عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هر کسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن
در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش
در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردی آزاده شو
هرچه بالا میروی افتاده شو
در پناه دین دکانداری مکن
چون به خلوت میروی کاری مکن
جام انگوری و سرمستی بنوش
جامه ی تقوی به تردستی مپوش
عشق یعنی ظاهر باطننما
باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بیخرقهای
عشق یعنی بنده ی بیفرقهای
عشق یعنی آن چنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق، باباطاهر عریان شده
در دوبیتیهای خود پنهان شده
عاشقی یعنی دوبیتیهای او
مختصر، ساده، ولی پر های و هو
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هرکه با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بنبست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنیست
سالک» آری عشق رمزی در دلست»
شرح و وصف عشق کاری مشکلست
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی والسلام
عشق یعنی طاعت بیجنتی
گاه بر بیاحترامی احترام
بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن
سینهات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز
قوتت را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درماندهای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی
عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هر کسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن
در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش
در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردی آزاده شو
هرچه بالا میروی افتاده شو
در پناه دین دکانداری مکن
چون به خلوت میروی کاری مکن
جام انگوری و سرمستی بنوش
جامه ی تقوی به تردستی مپوش
عشق یعنی ظاهر باطننما
باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بیخرقهای
عشق یعنی بنده ی بیفرقهای
عشق یعنی آن چنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق، باباطاهر عریان شده
در دوبیتیهای خود پنهان شده
عاشقی یعنی دوبیتیهای او
مختصر، ساده، ولی پر های و هو
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هرکه با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بنبست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنیست
سالک» آری عشق رمزی در دلست»
شرح و وصف عشق کاری مشکلست
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی والسلام
- ۳۵۲
- ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط