تب عشقت بدلم ریخت غزل برنا شد

تب عشقت بدلم ریخت غزل بُرنا شد
پر پروانه و این شمع چقدر زیبا شد

خنده هایت افق صبح و خورشید طلوع
لحظه هایم همه با بودن تو رویا شد

قصد من شهد لبت چیدن و بر چیدن گل
هر شب آن حس تو با جان وفا نجوا شد

من که مست توام و راهی میخانه شدم

وای مجنون غزل راهی این صحرا شد

تو بگو عشق کجا شور و شرر تا بکجا؟

دل من روی دلت روی رخت رسوا شد
دیدگاه ها (۳)

وای ازآن روز که دیوانه وعاشق بشویچشم در چشم گل یاس و شقایق ب...

متن قشنگیه : حرمتها که شکسته شدمسیح هم که باشی نمیتوانی دل ش...

ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﮕﻮ ... ﻓﻘﻂ ﺑﮕو ﭼــﻪ ﻓـــﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣـــﻦ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط